راشومون........................................ RASHOMON

هزار و سیصد و هشتاد و ... هفتمین هنر دنیا از نگاه یک بچه جامعه شناس و بقیه ی بچه ها

راشومون........................................ RASHOMON

هزار و سیصد و هشتاد و ... هفتمین هنر دنیا از نگاه یک بچه جامعه شناس و بقیه ی بچه ها

فیلم دوم: گنجشک

  قبل التحریر: 

۱- با توجه به درخواست های مکرر دوستان،قالب این وبلاگ تعویض شد. کسانی که از این قالب جدید هم خوششان نمی آید پسوردمان را می دهیم خودشان هر قالبی دوست دارند بگذارند! 

۲- بابت آنلاین نبودن در دو روز تاسوعا و عاشورا عذر می خواهیم. به هر حال اینجا منزل خودتان است و حضور صاحبخانه برای ماندنتان ضروری نیست... چه کنیم لَکیم و متواضع! 

۳- بعضی از دوستان که اهداف این وبلاگ را پرسیده بودند می توانند اولین یادداشت را بخوانند اگر هم وقت ندارند همینجا اختصارا عرض می کنیم که هدف ما جلب رضایت شماست!!!هدف بعدی مان هم تبادل نظر با دوستان اهل علم و کمالات است برای افزودن بر دانش ناچیزمان درباره ی فیلم و سینما و باقی قضایا.اهداف دیگری هم داریم که که نمی توانیم بنویسیم چون خصوصی هستندالبته  این دسته از اهداف را می توانید از دوست رازدارمان کرگدن بپرسید.

۴- جواب آن دسته از دوستان را که قصاص قبل از جنایت کرده بودند را فعلا نمی دهیم و واگذار می کنیم به مسئولان صدا و سیما و سایر مسئولان!  ما اینجا صرف دوستی مان با جناب داریوش خان ربیعی این فیلم را گذاشتیم و هیچ کاری هم به سیاستگذاری های صدا و سیمای ضرغامی (علیه آلاف تحیت و ثنا) نداریم!

حالا بهتر است زودتر برویم سر اصل مطلب...  

  و اما گنجشک<--------    

 

عرض شود که نشسته بودیم و داشتیم زندگی مان را می کردیم . یکی نیست بگوید آخر مرد حسابی بیکاری یا زبانم لال مصرف علفت بالا رفته که از این پیشنهادها می دهی. مانده ام سر دوراهی! از آن طرف داریوش خان رفیقمان است و از این طرف حرف هایی هست درباره این گنجشک زبان بسته که اگر نزنیم می ترسیم حناقی سرطانی چیزی بشود و کار بدهد دستمان! 

دل به دریا می زنیم و احتیاطا با نکته های مثبتی که در فیلم دیدیم شروع می کنیم.بعدش اگر حرمت نان و نمک و اینها را با خود کنار آمدیم منفی ها را هم می گوییم.

مثبت ها:  

1- انتخاب بازیگر 

 تا حدود زیادی درست و حساب شده انجام شده بود. مخصوصا درباره ی کاراکتر های فرعی داستان می توان گفت که به غیر از پسرک تنگ ماهی به دست بقیه درست انتخاب شده بودند. به نظر من حتی آن گنجشک هم خوب بازی کرده بود . حداقل از محمدرضا گلزار بهتر بود.البته در صورتی که ماده بوده باشد  می توان گفت از این الناز شاکردوست بهتر بود.البته این انتخاب ها بهترین انتخاب های ممکن نبودند اما با توجه به محدودیت های تله فیلم در این قسمت فیلم نمره خوبی می گیرد.

2- فیلمبرداری  

راستش من چیز زیادی از فیلمبرداری نمی دانم . اما دست کم فیلمبرداری این کار و سایر امور مربوط به تصویر(نورِ،رنگ و ...) مرا اذیت نکرد. این روزها تله فیلم های زیادی دیده ایم که انگار فیلمبردارهایشان وسط گود زورخانه دارند می چرخند و آن وسط ها گاهی دکمه ی RECORDرا فشار داده اند که لال از دنیا نروند!

3-  صدا و موسیقی : ایضا ! 

4- گریم و دکور: ایضا 

5-باقی قضایا :  ایضا  

 

 منفی ها: 

  من شرمنده ی داریوش خان هستم چرا که در پیشگاه ملت سوگند یاد کرده ام که هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نکنم.بنا بر این می خواهم تمام انتقاداتم را متوجه سه بخش از کار کنم که اتفاقا دو بخش از آن به عهده ی این عزیز از دست رفته بوده است.  

1- تدوین

2- نویسندگی 

3- کارگردانی 

  

اول تدوین: 

من از تدوین هم چیز زیادی نمی فهمم اما می دانم که بسیاری از ایرادهای آثار بزرگ جهان در اتاق تدوین برطرف می شوند. یک تدوین خوب آبروی یک کار است. تدوین همه چیز یک کار است  چون بعد از آن دیگر دست همه حتی کارگردان از دنیا و از فیلم کوتاه است! تدوین این کار  گاف هایی داشت که در قسمت فیلمنامه خواهم گفت. 

دوم فیلمنامه :  

1- منطق 

این فیلمنامه از نظر من پر بود از چاله های منطقی و غیر منطقی! منطق یعنی چه؟ حتمن این لطیفه ی بامزه را به خاطر دارید که یک بنده خدایی ... به هر حال وقتی آخر سر از طرف می پرسیدند که منطق یعنی چه ؟ می گفت :آکواریوم داری؟.. پس ... 

 

در آن لطیفه او قرار دادی را به اشتباه با خودش و بقیه بسته بود و بنا بر این نمی توانست خارج از آن چارچوب فکر کند. در فیلمی که سه شنبه شب دیدیم به نظر می رسید که یکی از این قرادادهای اشتباه ما بین نویسنده و خودش بسته شده بود. نویسنده ایده ای خوب را به طرحی خوب و طرح را به سیناپسی خوب تبدیل کرده بود اما ... اما زمانی که کار نوشتن کل ماجرا آغاز شده بود _ به نظر من البته_ رشته ی کار از دست رفته بود. چرا؟ 

این برمی گردد به اصلی مغفول در ادبیات نمایشی و داستانی ما . اصلی که البته از اصول پذیرفته شده در این زمینه نیست اما حداقل این حقیر به شدت آن را قبول دارد و عدم رعایتش را مهمترین دلیل رکود ادبیات و سینمای این روزها می داند.به نظر من آدم ها در شعر و قصه و فیلمنامه و رمان و... یک اصل را باید رعایت کنند و آن این است که پیچیده فکر کنند اما ساده حرف بزنند.منظورم از آدم ها آدم های قصه نیست. نویسنده را می گویم! 

در گنجشک می شد که نویسنده به راحتی و با پرهیز از مبهم کردن فضای داستان به شکلی سرراست ایده اش را قدم به قدم نقاشی کند و هر بار زاویه ای تازه از شخصیت ((حامد)) را به ما نشان بدهد.اما متاسفانه برش های زمانی و پرش های زمانی چه حاصل فیلمنامه باشند، چه حاصل کارگردانی و تدوین به کار لطمه ای بزرگ زده اند.در گنجشک  فیلمنامه نویس - کارگردان  با ما قرار نمی گذارد که کجا در ذهن حامد هستیم و کجا در واقعیت. این تعلیق ها و ندانستن ها وقتی جذاب است که ما را به کشفی بزرگتر برساند . کشفی مثل فیلم هویت که در پایان می فهمیم که همه ی شخصیت ها در وجود یک نفر بوده اند و تازه باز همکاملا نمی فهمیم که چه می شود که آن زن کشته می شود اما این نفهمیدن هم جذاب است. ما با خودمان می گوییم : خب زندگی همین است. گاهی آدم نمی فهمد که چه اتفاقی افتاده است. می دانید چرا؟ چون در فیلم هویت حتی قهرمان هم واقعا نمی فهمد که چه اتفاقی افتاده است و ما در این ندانستن با او شزیکیم. پس تعلیق و حتی سردرگمی می تواند خوب باشد اما نه به این صورت که ما تا آخر سر در گم باشیم و دست آخر بفهمیم که این سردرگمی صرفا به خاطر هیچ بوده است.((حامد)) خودش می داند که کی خواب است و کی در رویاست و کی بیدار است. این ماییم که نمی دانیم. بنا بر این ما نمی توانیم با او همدل باشیم. چون او چیزی را می داند که ما هم استحقاق دانستنش را داریم. مگر اینکه این ندانستن دلیل مهمتری داشته باشد. که متاسفانه در گنجشک هیچ دلیلی ندارد! 

- می دانم که قیاس گنجشک با هویت از نظر امکانات و ... درست نیست اما ایرادی که من گرفتم ربطی به امکانات و ... ندارد. بی هیچ خرجی می شد جور دیگری نوشت! 

 مثلا می شد ((حامد))  وقتی که تفنگ را نشانه رفته بود به سمت زنش در رویایی فرو برود که می رود. اما نویسنده حق ندارد در آن رویا هم او را در خانه ی پیرمرد روستایی به خواب ببرد بدون اینکه به ما بگوید. البته داریوش خان صاحب اختیارند اینکه می گویم حق ندارد محض روشن شدن منظور خودم بود!ما از کجا باید بفهمیم که او در رویا به خواب رفته و بیدار شده و دوباره در این بیداری بعد از خواب بعد از رویایش چیزهایی به ذهنش خطور می کنند. دیدید حتی حالا که فیلم تمام شده هم نمی شود توی چند سطر این مساله را توضیح داد... وای به حال وسط های فیلم که داشتیم دیوانه می شدیم و به خودمان می پیچیدیم و  دیوار نمور خانه مان را گاز می گرفتیم.

2- دیالوگ:

 دیالوگ ها در بسیاری از قسمت های نوشته پرمغز و حساب شده بودند . اما گاهی به شدت به متن نمایشنامه نزدیک می شدند که به سابقه ی آقای ربیعی به عنوان یک تاتری بر می گردد.بهتر بود که درجه ی رسمی بودن  این دیالوگ ها قبل از ساخت توسط یک نفر دیگر کاسته می شد.

3- شخصیت های بی مورد: 

- دختری که اول فیلم آش نذری آورده بود. 

- پسزی که تنگ به دست حیران و سرگردان بود. حامد خورشیدی بود؟ یا حالا هر کی!  

-ماهی ای که دست پسربچه بود!

- رییس بیمارستان  

- استاد پزشکی و اخلاق و فلسفه(پیرمرد سپیدمو) 

- کسی که حامد را به سیا معرفی می کند. 

و چقدر خوب می شد اگر آن اسلحه فروش ابتدای قصه با آن استاد اخلاق و این سیامک در هم ادغام می شدند و یک شخصیت خاکستری خلق می شد که از ابتدای داستان با او همراه و آشنا می شدیم و با شناختی که من از  نویسنده(ربیعی) دارم می توانست این شخصیت را به یک شخصیت به یادماندنی تبدیل کند. افسوس که نیروی نویسنده بین این سه شخصیت تقسیم شده است.

   

 

کارگردانی :  

موتیف های آن ماهی و پسربچه روی اعصاب من بود. احتمالا حذف این موتیف یا معنا دادن به آن وظیفه ی کارگردان باید بوده باشد. باید بوده باشد؟ نمی دانم. به هر حال چون هم نویسنده و هم کارگردان یک نفر است وظیفه ی او بوده . اگر نه که ایراد از تدوین گر بوده و باید اعدامش کنند.یا اعدامشان کنند . چون ظاهرا دو نفر بوده اند.راستی گفتم تدوین! یک جایی در فیلم بود ((حامد)) می رود کنار آلاچیق یک آدمکش حرفه ای به نام ((سیامک)). اینها سر پا هستند و دارند حرف می زنند . یک هو همچون کات می شوند به صندلی که انگار می افتند. طوری که با چشم غیر مسلح هم این ضعف به چشم می آمد. حتی برای من که تقریبا در زمینه ی تدوین از بیخ تعطیلم.. حالا نه که در زمینه های دیگر خیلی کارمان درست است!  

 

به هر حال من در کل به گنجشک در قیاس با سایر تله فیلم ها نمره ی قبولی می دهم. نمره ای حول و حوش ۱۶ از  ۲۰ . شما هم نمره ها و نظر هایتان را بنویسید برای راشومون. 

 

راجع به فیلمنامه کلی حرف دیگر دارم اما بهتر است که حضوری به خود داریوش خان بگویم. شما که نمی خواهید رفاقت ما به هم بخورد اگر تا همین جا هم نخورده باشد.  

       

     نظرهای خوب دوستان را به ادامه ی مطلب همین پست اضافه می کنیم.ضمنا در این قالب جدید جای نظر دادن آن بالاست.راستش بلد هم نیستیم بیاوریمش پایین! راستی دوستانی که روی پست قبلی کامنت داشتند جوابشان را همان جا بخوانند حتمن!

 

-------------------------------------------------------------- 

-------------------------------------------------------------- 

 چراغ اول: 

 

سعید از وبلاگ مجید حمید(عاقبت فرار از مدرسه) مفصل راجع به گنجشک و تله فیلم و باقی قضایا مستفیضمان فرموده اند: 

حول و حوش پانزده: 

1- "گنجشک" را دیدم. همانطور که قبلا عرض کردم.
2- صادقانه اعتراف کنم که تبلیغ شما در اینجا برای "گنجشک" در برداشت من بی تاثیر نبوده. شاید اگر بدون خواندن این پست فیلم را می دیدم، آزادانه و به دور از نگاه نقدانه به فیلم توجه می کردم دریافت بهتری و قضاوت عادلانه تری داشتم.
3- نباید در اینجا انتظار یک نقد کلاسیک از برآیند نظرات را داشت. چرا که شاید عده ای مثل بنده هیچ آشنایی با اصول این کار نداشته باشند و صرفا دیدگاههای یک تماشاگر غیرحرفه ای و عام را به فیلم داشته باشند.
درست مثل فوتبالی که ما بازی می کنیم. همه همکارانی که در سالن دور هم جمع می شوند در یک سطح از آمادگی جسمی و قدرت بازی نیستند وانگهی بازه سنی آنها از 23 تا 58 سال است پس نباید اینجا انتظار یک بازی حرفه ای و منظم را داشت بلکه هدف ما ایجاد نشاط و حفظ سلامتی و روحیه شاد در موقعیت دوری از خانواده است. در این شرایط بسیار مهم است که دوستانی که آمادگی بدنی بهتر چالاکی و چابکی بیشتر و تکنیک بالاتری دارند ، رعایت سایر دوستان ضعیف تر را بکنند.
امیدوارم از این مثال مجمل، دوستان حرفه ای در زمینه سینما که اینجا قرار است اظهار نظر کنند، حدیث مفصل بخوانند. ضمنا اگر مدیر وبلاگ هدفشان را از تبیین کنند از اداره اینجا شاید راحت تر بشود نوشت. همانطور که ما هدفمان از فوتبال بازی کردن مشخص است.
4- قالب این وبلاگ به نظرم خوب نیست. ببخشید البته . اما رنگهای زمینه و حاشیه  و نوشته ها چشم را خسته می کند.
5- به طور کلی "تله فیلم" در ایران تا حدودی و بنا به دلایلی از جمله موارد زیر مظلوم واقع شده:
الف: نگرش و برخورد سیاسی به و با امر رسانه از جانب متولیان رسانه ملی از سویی و منتقدین آنها از سوی دیگر، که آفتی برای سیما شده است. البته این موضوع عام است و تنها به تله فیلم به عنوان یک محصول ضربه نمی زند بلکه همه محصولات سیما را دربر می گیرد.
ب- قرار دادن تلویزیون به عنوان دشمن در برابر سینما از سوی برخی خواص و دست اندرکاران تولید در سینما. بعضی از کارگردانها و بازیگران کار در عرصه تلویزیون را نوعی کسر شان می دانند  همانطور که برای بازی در تئاتر به غلط جایگاه بالاتری قائل هستند. این امر مانع از حضور برخی بازیگران تراز اول و کارگردانان در این عرصه می شود (هرچند که این اوخر شاهدی تغییر نگرشهای مثبتی در این زمینه بوده ایم.) اما دوستانی که چنین تفکری دارند بهتر است توجه داشته باشند که هرگونه هنری کارکرد و جایگاه خود را دارد و نمی توان برای یکی بر دیگری رتبه و جایگاه قائل شد.
ج- برخورد مناسبتی مدیران سیما. اکثر تله فیلمها به مناسبت خاصی تهیه و پخش می شوند که این می تواند باعث ایجاد یک نگرش کلیشه ای در ذهن بیننده سیما شود و لاجرم آفتی خواهد بود برای گفتمان "تله فیلم".
موارد دیگری را هم احتمالا شما می توانید بر شمارید که در مجموع بر مظلومیت "تله فیلم" به عنوان یک گونه از هنر هفتم در کشورمان صحه می گذارد.
تا اینجا کافی است. البته فعلا چرا که سرویسها آمده اند باید برویم کمپ. آنجا هم که اینترنت فعلا قطع است. بقیه اش باشد فردا. اگر عمری باقی بود البته. درباره "گنجشک" حرف دارم. وعده ما فردا 6 صبح.  

 

6- از شش شماره میزنم تا 5 تای قبلی نسوزد. آخه دو ساعت در آفیس تایپ کردیم.
6-الف- ضمنا از این رفتار دموکراتیکتان در تعویض قالب خوشمان نیامد. هرچند از قالب قبلی خودم انتقاد کردم اما چون من اساسا با دموکراسی مشکل دارم این حرکتتان را محکوم می کنم. ولی در هر حال این قالب خیلی بهتر شد.
7- در شرایطی مثل عذاب قبر می نویسم. در یک پارکینگ تاریک، ماشین هم متوقف و من پشت فرمان در حالی که چشمم صفحه کلید را نمی بیند ( آخه اتاق من یکی از نقاط کور کمپ است و وایر لس آنتن نمی دهد) پس هرگونه احتمال خطای انسانی ده بذابذ می شود در این شرایط خلاصه ببخشید. ضمنا خطر جلب توسط برادران حراست هم هست. آخه  این موقع شب که همه پرسنلِ استندبای خواب هستند تو پارکینگ کمپ چه کارم دارم من؟
8- و اما گنجشک:
8-1- مایلم از سوژه و داستان شروع کنم. در نگاه اول به نظر می رسید شاید سوژه بازهم مرتبط با یک مناسبت باشد اما به نطر من کارگردان با دستاویز قرار دادن یک بستر و سوژه مناسبتی حرفهایی را در ورای آن مطرح می کند که این نشان از هوشیاری (و البته شاید کلمه زیرکی بهتر باشد) کارگردان دارد.
موضوع شاید جدید نباشد اما نگاه نو به آن باعث جلو گیری از آفت تکرار شده و فیلم از این بابت نه تنها نمی لنگد بلکه شاید این نوع پرداخت را یکی از مایه های قوت فیلم دانست. هرچند که شاید نتوان یک موضوع واحد را برای فیلم قایل شد و فکر می کنم همانطور که موضوع اصلی داستان شاید سرگشتگی و عذاب وجدان باشد در ضمن این دو کارگردان بدش نمی آید تنه ای هم به ژانر وحشت بزند. اما هرچه هست به لحاظ سوژه در این وانفسای رواج موضوعات سطحی و ساده مثل "پسر فقیر و دختر پولدار" و سایر سوژه های هندی و "گلزار پسند"  و "مهناز افشار پسند" حاکم بر سینما فیلم "سرمایه دار" است.
تا همینجا را ارسال می کنم تا انتن هست چون امشب ترافیک شبکه بالاست آنتن مرتب قطع و وصل می شود. تا چند لحظه دیگر اگر عمری باقی بود بر می گردیم. 

8-2- فیلم نامه و شخصیت پردازی: پیرو عرایضم در بخش قبل، به نظرم فیلم از این نظر هم قوی است اما شاید به بخشهایی در فیلمنامه توجه کافی نشده بود از جمله اینکه شخصیت های اصلی داستان جای پرداخت بهتری در فیلمنامه داشت.
ضمنا در پاره ای از موارد منطق داستان دچار ضعف است مثلا در جایی از زبان فرهاد جم می شنویم که اشاره ای به  خودکشی اش در گذشته می کند به نظرم کسی که قبلا دست به خود کش زده برای انجام دوباره این کار اگر اینهمه واهمه و تردید داشته باشد به لحاظ منطقی اشتباه است. البته دست به خودکشی نزده ام اما فکر می کنم کسی که یک بار  این کار را کرده ترس اینکار برایش از بین رفته یا تا حدی کمتر شده است.
نیز شخصیتهایی زاید به نظر می رسد. مثل آن مرد مزدور آدمکش که خیلی وجودش کمکی به داستان نمی کند بیایید فکر کنیم اگر این شخصیت و مرد دلالی که او را به فرهاد جم معرفی می کند حذف می شدند آیا لطمه ای به فیلم می خورد؟ به نظرم نه.
شخصیت مزدور آدمکش که فرهاد جم برای کمک روحی گرفتن از او به سراغش می رود با آن هیبت و نوع برخورد و کلام و دیالوگ بیشتر شبیه یک پیر مراد و زاهدی است که به مقامات عرفانی رسیده و البته انگار چند واحدی از دروس تخصصی روانشناسی هم خوانده لذا غیر قابل باور می نماید. تماشاگر انتظار دارد این شخصیت به لحاظ گفتار و هوش در سطحی پایین تر (بسیار پایین تر از آنچه نشان داده شد) قرار داشته باشد که البته انتظار به جایی هم هست. هرچند بازهم جلوگیری از افتادن به دام کلیشه های رایج برای این شخصیت ها در فیلمهای مشابه تا حدی از نمره منفی این اشتباه فیلم می کاهد.
تعلیق های بکار رفته در فیلمنامه علیرغم نظر جناب جوانمردِ لکِ شیمبال نرفته، باید بگویم که به جذابیت فیلم می افزاید برخلاف نظر ایشان، بهترین حالت همین است که من بیننده نتوانم مرز بین خیال حامد و واقعیت او را درک کنم اگر قرار باشد این خط کشی را کارگردان و فیلمنامه نویس برای من انجام دهند هم جذابیت را از بین می برند و هم اجازه خلاقیت من را می گیرد. اما نباید کتمان کرد که این گریز زدن ها به خیال، کمی زیاد بود.
8-3- استفاده از نمادها: به طور کل استفاده از نمادها در "تله فیلم" نه اینکه غلط باشد اما کارگردان باید حساب شده تر و تعدیل شده تر از این ابزار استفاده کند و گرنه به نقطه ضعف فیلم تبدیل خواهند شد. اساسا توجه به این نکته که نوع مخاطب در تلویزیون با مخاطب سینما متفاوت است و اینکه کارگردان و فیلمنامه نویس باید زبانی ساده و روان در استفاده از انواع ابزار و مولفه های پیشبرنده داستان داشته باشند، کمی در اینجا کارگردان را محدود می کند. متاسفانه گریزهای پیاپی به کودک و تنگ ماهی با توجه به آنچه گفته شد نقطه ضعفی برای فیلم محسوب می شود.
8-4- دیالوگ ها: خیلی بد نیست تقریبا ساده و به دور از پیچیدگی است اما یک جاهایی کلیشه های رایج در سایر فیلمها را هم می بینیم. جملاتی مثل: "من خیلی خستم میرم بخوابم" یا "مواظب خودت باش" یا... . که از زبان زیبا بروفه می شنویم واقعا کلیشه ای و غیر ضروری است.
8-5- بازیها: ضمن تشکر از بابت زحماتی که فرهاد جم در اجرای این نقش متحمل شده اما نمی توانم نمره خیلی بالایی به او بدهم و بالعکس بازی زیبا بروفه یکی دیگر از نقاط قوت فیلم است. روان و به دور از ادا و اطوارهای بعضی از بازیگران. سایر نقشها هم در حد خودشان و انتظاری که با توجه به تاثیرشان در داستان باید از آنها داشته باشیم نمره قبولی می گیرند.
8-6- نور، فیلم برداری،گریم، لباس و سایر مسایلی از این دست: به قول آقای جوانمرد اذیت کننده نبود و همین می تواند قابل قبول باشد.
9- ساعت از یک هم گذشته و صبح باید ساعت 5 سوار سرویس شوم پس بیش از این از ما انتظار نداشته باشید.
10- در مجموع نمره آقای جوانمرد به فیلم عین بی انصافی است. شاید 15 از 20 عادلانه تر باشد.
11- بازهم تاکید می کنم استفاده از فیلمهایی که بیشتر دوستان دیده اند یا دم دست هستند و برای پیدا کردنشان خیلی لازم نیست این جماعت که هرکدام مثل ما درگیر کار و زندگی است، به درد سر بیافتد بهتر است. گفتیم که از نظرسنجی کرگدن استفاده کنید (هرچند دشمنایگی ایشان و ما از روز ازل و از سربند قضیه هابیل و قابیل بوده) اما گفته اند "العاقل یکفیه الاشاره". پس خود دانید.
12- بازهم بابت پر چونگی و چند پاره شدن ببخشید. و همینطور از کارگردان فیلم که این اباطیل بنده را می خواند عرض می کنم خیلی به اینها توجه نکرده کار خودتان را بکنید و بازهم تله فیلم بسازید البته روز به روز بهتر. موفق باشید و دست علی به همراهتان.
 

راشومون منتظر چراغ بعدی است!

نظرات 12 + ارسال نظر
>>>~ انعکاس آب ~<<< پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:00 http://www.enekaseab.blogsky.com


سرزمین روان ما بسیار بزرگتر و شکوهمند تر از جهان پیرامون مان است . کسانی را بدان راه دهیم که سزاوار آن باشند . ارد بزرگ
سلام .
وبلاگ خوبی داری .اکثر پستهاتو خوندم.
انعکاس آب هم به روزه با دو تست روانشناسی و یک داستان کوتاه ولی آموزنده. اگر افتخار بدی و سر بزنی خوشحال میشم...در ضمن اگر با تبادل لینک موافقی خبرم کن.
موفق و سربلند باشی.

راشومون:

۱- ما که می دانیم ولاگ خوبی داریم ولی ممنون که یادآوری کردید.

۲- ما ضمنن می دانیم که شما حتی یک خط از مطالب ما را نخوانده اید اما با این وجود می آییم و می خوانیمتان به احترام همین قدم رنجه ای که فرموده اید و الا ما گوشمان از برزنت است و با این کامنت های اینطوری مخملی نمی شود.

۳- با تبادل لینک هم موافقیم و اصلن این روزها از شروط ضمن عقد جوان هاست این مساله ی حیاتی.

داریوش ربیعی پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:23 http://vaghtesib.persianblog.ir

برادر ارجمند جناب احسان خان از تفقدی که فرمودید سپاسگذارم، منتظر میمانم تا دوستان دیگر هم انشالله به شفافیت شما حرفهایشان را بزنند، جوابی لازم بود در خدمتم، بعد هم اگر عمری باقی بود آنوقت در مورد ادامه‌ی رفاقتمان تصمیم میگیریم، قرار بود کلید را خواندی زنگ بزنی که نزدی، من هم امشب دارم میروم سر فیلم کلید، سعی کن تا موقع پخش آن فیلم حسابی نیرویت را برای نواختن ما جمع و جور کنی، همینجا هم از دوستانی که از طریق این وبلاگ به وبلاگ من آمدند و اظهار لطف کردند سپاسگذاری میکنم

راشومون:

ما مخلصیم.



احسان جوانمرد:


ما بیشتر! اصلاحات ((کلید)) را می فرستم به ای میلتان . دستتان هم درد نکند. بازنویسی خوبی بود و فکمان افتادن گرفت. ان شاءالله که هر چه زودتر ((کلید)) را کلید بزنید ...

مرادیان پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 21:01 http://yeganeh-m.blogfa.com

دست شما بی بلا ... این قالب خیلی بهتره و دیگه مجبور نیستم برای مطالعه به چشمان مبارکم فشار بیاورم...

والا متوجه نشدم که چه کسی را و از چه با خبر کرده ام ... خداوند به خیر بگذراند...

حالا برویم نقد فیلم را بخوانیم...فعلا

مرادیان پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 21:37

کلا با بازیگرهاش حال نکردم ولی با اینکه اون گنجشک از گلزار و شاکردوست بهتر بود شدیدا موافقم.

در موارد ۲ و ۳ و ۴ و ۵ من هم ایضا

راستش من فکر می کردم که فقط من در بین این خواب و رویاها سرگردان شده ام ولی ظاهرا این مساله ایرادی است که بر فیلمنامه ی این کار وارد است.

به نظر من دیالوگ ها گاهی خیلی غیر طبیعی بود و حالت یه پیام مستقیم و به دور از مکالمات عامیانه و روزمره داشت

از جمله مسائلی که تو اکثر فیلمای ایرانی و حتی پیام های بازرگانی هم توجه منو به خودش جلب می کنه اینه که آیا مردم تهران اینقدر پولدارن یا فقط تلویزیون اینطوریه.درسته که یارو دکتر بود و ... ولی انصافا من هر کاری کردم نتونستم پله های ویلاشونو بشمارم ....

حالا مگه چی میشه نظرات همون بالا باشن؟

ببخشید یه سوال : راشومون یعنی چی؟

راستی لینک هم کردیم




۱- قرار نیست کسی با بازیگر ها حال بکند. آنها فقط باید خوب بازی کنند.

۲- راجع به دیالوگ و باقی قضایا که هم نظریم.

۳- بله . مردم تهران همین قدر پولدارند و تازه این که چیزی نیست بعضی هایشان خیلی بیشتر از اینها پولدارند. راجع به پله های ویلایشان باید عرض کنم که ما شمردیم و حدودا ۴۷ تا پله بود که برای خانه ای دوبلکس رقم متوسطی به شمار می رود!!!

۴- چیزی نمی شود اگر بالا باشند نظرات.

۵- راشومون یعنی همان که در اولین پست نوشته ایم. بالا سمت راست وبلاگ اولین یادداشت از پایین را کلیک کنید.

-۶ بابت لینک هم ممنون. به زودی تکلیف دوست و دشمنمان که معلوم شد همه را یکجا لینک می کنیم.

رژانو پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 22:03 http://satrha.persianblog.ir

با بعضی جاها موافقم هم زبان عزیز

اما خب در بعضی موارد هم واقعا بی انصافی کردین..به هر حال درسته من هم آخرش نفهمیدم اون بچه ایی که تنگ ماهی دستش بود چی شد و کی بود اما نقطه های مثبت در برابر نقطه های منفی شاید ارجحیت بیشتری داشت البته هر فیلم و یا تله فیلمی نقطه های منفی را هم دارد که من چون منتقد سینما نیستم چیزی نمی تونم بگم اما خب در کل از آقای ربیعی ممنون..بابت این تله فیلم و شما هم ممنون بابت یادآوری که ما حتما فیلم رو ببنیم..و اینکه ممنون کرگدن مهربون رو به خاطر هم زبانتان بخشیدید..دوست برادرجان است دیگر ..و من هم به نوعی آبجی مجازی ایشان..

سعید پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:29 http://www.majidhamid.blogfa.com

6- از شش شماره میزنم تا 5 تای قبلی نسوزد. آخه دو ساعت در آفیس تایپ کردیم.
6-الف- ضمنا از این رفتار دموکراتیکتان در تعویض قالب خوشمان نیامد. هرچند از قالب قبلی خودم انتقاد کردم اما چون من اساسا با دموکراسی مشکل دارم این حرکتتان را محکوم می کنم. ولی در هر حال این قالب خیلی بهتر شد.
7- در شرایطی مثل عذاب قبر می نویسم. در یک پارکینگ تاریک، ماشین هم متوقف و من پشت فرمان در حالی که چشمم صفحه کلید را نمی بیند ( آخه اتاق من یکی از نقاط کور کمپ است و وایر لس آنتن نمی دهد) پس هرگونه احتمال خطای انسانی ده بذابذ می شود در این شرایط خلاصه ببخشید. ضمنا خطر جلب توسط برادران حراست هم هست. آخه این موقع شب که همه پرسنلِ استندبای خواب هستند تو پارکینگ کمپ چه کارم دارم من؟
8- و اما گنجشک:
8-1- مایلم از سوژه و داستان شروع کنم. در نگاه اول به نظر می رسید شاید سوژه بازهم مرتبط با یک مناسبت باشد اما به نطر من کارگردان با دستاویز قرار دادن یک بستر و سوژه مناسبتی حرفهایی را در ورای آن مطرح می کند که این نشان از هوشیاری (و البته شاید کلمه زیرکی بهتر باشد) کارگردان دارد.
موضوع شاید جدید نباشد اما نگاه نو به آن باعث جلو گیری از آفت تکرار شده و فیلم از این بابت نه تنها نمی لنگد بلکه شاید این نوع پرداخت را یکی از مایه های قوت فیلم دانست. هرچند که شاید نتوان یک موضوع واحد را برای فیلم قایل شد و فکر می کنم همانطور که موضوع اصلی داستان شاید سرگشتگی و عذاب وجدان باشد در ضمن این دو کارگردان بدش نمی آید تنه ای هم به ژانر وحشت بزند. اما هرچه هست به لحاظ سوژه در این وانفسای رواج موضوعات سطحی و ساده مثل "پسر فقیر و دختر پولدار" و سایر سوژه های هندی و "گلزار پسند" و "مهناز افشار پسند" حاکم بر سینما فیلم "سرمایه دار" است.
تا همینجا را ارسال می کنم تا انتن هست چون امشب ترافیک شبکه بالاست آنتن مرتب قطع و وصل می شود. تا چند لحظه دیگر اگر عمری باقی بود بر می گردیم.

سعید جمعه 20 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:48 http://MAJIDHAMID.BLOGFA.COM

8-2- فیلم نامه و شخصیت پردازی: پیرو عرایضم در بخش قبل، به نظرم فیلم از این نظر هم قوی است اما شاید به بخشهایی در فیلمنامه توجه کافی نشده بود از جمله اینکه شخصیت های اصلی داستان جای پرداخت بهتری در فیلمنامه داشت.
ضمنا در پاره ای از موارد منطق داستان دچار ضعف است مثلا در جایی از زبان فرهاد جم می شنویم که اشاره ای به خودکشی اش در گذشته می کند به نظرم کسی که قبلا دست به خود کش زده برای انجام دوباره این کار اگر اینهمه واهمه و تردید داشته باشد به لحاظ منطقی اشتباه است. البته دست به خودکشی نزده ام اما فکر می کنم کسی که یک بار این کار را کرده ترس اینکار برایش از بین رفته یا تا حدی کمتر شده است.
نیز شخصیتهایی زاید به نظر می رسد. مثل آن مرد مزدور آدمکش که خیلی وجودش کمکی به داستان نمی کند بیایید فکر کنیم اگر این شخصیت و مرد دلالی که او را به فرهاد جم معرفی می کند حذف می شدند آیا لطمه ای به فیلم می خورد؟ به نظرم نه.
شخصیت مزدور آدمکش که فرهاد جم برای کمک روحی گرفتن از او به سراغش می رود با آن هیبت و نوع برخورد و کلام و دیالوگ بیشتر شبیه یک پیر مراد و زاهدی است که به مقامات عرفانی رسیده و البته انگار چند واحدی از دروس تخصصی روانشناسی هم خوانده لذا غیر قابل باور می نماید. تماشاگر انتظار دارد این شخصیت به لحاظ گفتار و هوش در سطحی پایین تر (بسیار پایین تر از آنچه نشان داده شد) قرار داشته باشد که البته انتظار به جایی هم هست. هرچند بازهم جلوگیری از افتادن به دام کلیشه های رایج برای این شخصیت ها در فیلمهای مشابه تا حدی از نمره منفی این اشتباه فیلم می کاهد.
تعلیق های بکار رفته در فیلمنامه علیرغم نظر جناب جوانمردِ لکِ شیمبال نرفته، باید بگویم که به جذابیت فیلم می افزاید برخلاف نظر ایشان، بهترین حالت همین است که من بیننده نتوانم مرز بین خیال حامد و واقعیت او را درک کنم اگر قرار باشد این خط کشی را کارگردان و فیلمنامه نویس برای من انجام دهند هم جذابیت را از بین می برند و هم اجازه خلاقیت من را می گیرد. اما نباید کتمان کرد که این گریز زدن ها به خیال، کمی زیاد بود.
8-3- استفاده از نمادها: به طور کل استفاده از نمادها در "تله فیلم" نه اینکه غلط باشد اما کارگردان باید حساب شده تر و تعدیل شده تر از این ابزار استفاده کند و گرنه به نقطه ضعف فیلم تبدیل خواهند شد. اساسا توجه به این نکته که نوع مخاطب در تلویزیون با مخاطب سینما متفاوت است و اینکه کارگردان و فیلمنامه نویس باید زبانی ساده و روان در استفاده از انواع ابزار و مولفه های پیشبرنده داستان داشته باشند، کمی در اینجا کارگردان را محدود می کند. متاسفانه گریزهای پیاپی به کودک و تنگ ماهی با توجه به آنچه گفته شد نقطه ضعفی برای فیلم محسوب می شود.
8-4- دیالوگ ها: خیلی بد نیست تقریبا ساده و به دور از پیچیدگی است اما یک جاهایی کلیشه های رایج در سایر فیلمها را هم می بینیم. جملاتی مثل: "من خیلی خستم میرم بخوابم" یا "مواظب خودت باش" یا... . که از زبان زیبا بروفه می شنویم واقعا کلیشه ای و غیر ضروری است.
8-5- بازیها: ضمن تشکر از بابت زحماتی که فرهاد جم در اجرای این نقش متحمل شده اما نمی توانم نمره خیلی بالایی به او بدهم و بالعکس بازی زیبا بروفه یکی دیگر از نقاط قوت فیلم است. روان و به دور از ادا و اطوارهای بعضی از بازیگران. سایر نقشها هم در حد خودشان و انتظاری که با توجه به تاثیرشان در داستان باید از آنها داشته باشیم نمره قبولی می گیرند.
8-6- نور، فیلم برداری،گریم، لباس و سایر مسایلی از این دست: به قول آقای جوانمرد اذیت کننده نبود و همین می تواند قابل قبول باشد.
9- ساعت از یک هم گذشته و صبح باید ساعت 5 سوار سرویس شوم پس بیش از این از ما انتظار نداشته باشید.
10- در مجموع نمره آقای جوانمرد به فیلم عین بی انصافی است. شاید 15 از 20 عادلانه تر باشد.
11- بازهم تاکید می کنم استفاده از فیلمهایی که بیشتر دوستان دیده اند یا دم دست هستند و برای پیدا کردنشان خیلی لازم نیست این جماعت که هرکدام مثل ما درگیر کار و زندگی است، به درد سر بیافتد بهتر است. گفتیم که از نظرسنجی کرگدن استفاده کنید (هرچند دشمنایگی ایشان و ما از روز ازل و از سربند قضیه هابیل و قابیل بوده) اما گفته اند "العاقل یکفیه الاشاره". پس خود دانید.
12- بازهم بابت پر چونگی و چند پاره شدن ببخشید. و همینطور از کارگردان فیلم که این اباطیل بنده را می خواند عرض می کنم خیلی به اینها توجه نکرده کار خودتان را بکنید و بازهم تله فیلم بسازید البته روز به روز بهتر. موفق باشید و دست علی به همراهتان.

راشومون:
کامنت فخیمتان را به ادامه ی مطلب پست افزودیم.

جواب مورد ۹:
ممنون که این همه جانبازی و رشادت از خویش بروز داده اید برای نوشتن این کامنت ها.

جواب مورد۱۰ :

ما نمره ای نداده بودیم به کل کار. چرا موش می دوانید ؟ ما فقط به تدوین نمره داده بودیم که آن را هم رفتیم پاک کردیم. همین الان با دیدن کامنتتان رفتیم و به کل کار نمره ی شانزده دادیم که یک وقت از قافله عقب نمانیم.
احسان جوانمرد: حالا از شوخی گذشته واقعا نمره نداده بودم.

جواب مورد ۱۱:

بابا به خدا ما هر کار کنیم باز یک عده ای فیلم ها را ندیده اند . به زودی با یک لیست از پیش اعلام شده بر مبنای همان نظر سنجی این مشکل را حل می کنیم.

جواب ۱۲:

اختیار دارید. شکسته نفسی می فرمایید. اباطیل کدام است؟ روز به روز بهتر هم مربوط به تبلیغ دیگریست دلبندم. صا ایران بود به گمانم!

رژانو جمعه 20 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 http://satrha.persianblog.ir

لینک شدید با افتخار

راشومون:

ممنون خواهر!
باعث افتخار ماست.

مرادیان جمعه 20 دی‌ماه سال 1387 ساعت 18:37 http://yeganeh-m.blogfa.com

پس خوش بحال شما که از مردم تهرانید !!!!!!!!

احسان جوانمرد:

ما لک غریب افتاده ای در این شهر هزار چهره بیش نیستیم. تازه تا جایی که می دانیم بقیه ی مردم شهر هم اهل تهران نیستند. اینجا تقریبا همه بیگانه اند با شهر. رد هر کس را که می زنی یا مال طرف های خودمان است یا مال طرف های خودشان. وضع آنها که بیشتر اصرار می کنند به تهرانی بودن بدتر است. آنها نه مال تهران اند و نه اعتراف می کنند که اهل کجا هستند. بنا بر این حتی لک هم نیستند.

از همه ی اینها گذشته اهل این شهر بودن یا نبودن مساله نیست. این بودن و نبودن است که از دیر باز مساله بوده و احتمالا تا سالهای سال مساله خواهد ماند.
تهران این روزها چیزی برای افتخار کردن ندارد. غصه نخور خواهر... چیز خاصی را از دست نداده ای. مگر هوای سربی و چهره های سنگی و هیاهویی که بر یر هیچ است اغلب!

مرادیان جمعه 20 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:01

اگر به نظر نخستم توجه کنید متوجه می شوید که من هم به همین مساله اعتراض کرده ام و در حیرتم که چرا کارگردانان و دست اندر کاران گرامی اینقدر سعی دارند تهران را بهشت برین جلوه دهند که کوچک و بزرگ آن علاوه بر خانه های آنچنانی در تهران یک ویلا هم در شمال دارند و همه چیز بر وفق مراد است و از خوشی نمی دانند چه بکنند اما وقتی رویمان را از صفحه ی تلویزیون بر می گردانیم و به دنیای واقعی خیره می شویم می بینیم نه آقا این خبر ها هم نیست و بندگان خدا در تهران به سختی خرج شان را در می آورند چه برسد به این حرف ها البته نباید از اقلیت مرفهین بی درد هم غافل بود که .... بگذریم .کلا آمدم بگویم که اگر هم گاهی آرزوی تهران به سرم بزند نه به هوای این هیاهوی چهره های سربی است ... می دانم که باید دنبال چیز های دیگری بگردم.

تا « زندگی زیباست» بدرود.

رژانو شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 http://satrha.persianblog.ir


خب من نمره 19 میدم ..یک نمره به خاطر اون پسربچه که ماهی دستش بود و نفهمیدم کی بود کم می کنم!!در ضن اعلامی می کنم که من زندگی زیباست رو پیدا کردم و همین فردا بعد از ظهر میشینم و نگاش می کنم..خبر خوشحال کننده ایی بود..درسته؟

راشومون:
اولا: ۱۹ هم خوب است!
ثانیا: مبارک است.

کرگدن شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 14:00

قالب جدید خوبه ...
یعنی اقلکم از قبلی بهتره !
باید بدیم یکی که اینکاره س یه قالب سینمایی براش بسازه ...
لک بزرگ در منزل جدید مسکن شده اند کامل ؟!
مسکن یکجور ساکن شدن ردیف است !!!

پاسخ:
۱- اصلا هم خوب نیست.

۲- اقلکم؟

۳- بدید لطفا!
۴- نه
۵-ساکن آری مسکن نه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد