راشومون........................................ RASHOMON

هزار و سیصد و هشتاد و ... هفتمین هنر دنیا از نگاه یک بچه جامعه شناس و بقیه ی بچه ها

راشومون........................................ RASHOMON

هزار و سیصد و هشتاد و ... هفتمین هنر دنیا از نگاه یک بچه جامعه شناس و بقیه ی بچه ها

فیلم سوم: زندگی زیباست!

   

 

  

 تحلیل راشومون درباره فیلمنامه "زندگی زیباست".

  آنچنان که از شواهد و قرائن پیداست نوبت به خودمان رسیده است برای تحلیل فیلمی که معرفی کرده بودیم. سرتان را درد نمی آوریم و به صورتی خلاصه و موجز افاضاتمان را قلمی می کنیم. البته در این فقره منظور از قلمی همان کیبوردی است! 

 اوج هنر دو فیلمنامه نویس این اثر در به تعویق انداختن تراژدی در فیلمنامه است. آنها با کمدی بزن و بکوب شروع می کنند و سپس با عبور از یک درام عاشقانه کمدی به جنگ می رسند. با ورود جنگ به فیلمنامه ما کدهایی که از قبل درباره ی جنگ و نژادپرستی دریافت کرده بودیم را به یاد می آوریم.آن اسب سبز رنگ که نژاد پرستان رنگش کرده بودند. نام بچه های صاحب پرده فروشی که هم نام هیتلر و موسیلینی بودند.سخنرانی گوییدو در مدرسه درباره ی نژاد آریایی و نافی که کنده نمی شود!!! و چندین و چند اشاره ی گذرا که با وقوع جنگ معنایشان را می فهمیم.  

فیلمنامه نویسان سپس با حوصله ی هرچه تمام تر بی آنکه درگیر صحنه های بمباران و انفجار و شلیک شوند، به آهستگی یک اردوگاه می سازند که گوییدو و پسرش جاشوا باید در آن قدم به قدم به طرف مرگ حرکت می کنند.

آیا بیننده ای که تا به حال از کمدی فیلم لذت برده است،طاقت دیدن یک آشویتس کوچک را دارد؟ 

بدون شک خیر! 

اما چرا ما میخکوب می شویم و باقی ماجرا را پیگیری می کنیم؟ 

چرا ما نگران گوییدو هستیم؟ 

چرا ما نگران همسر گوییدو هستیم؟ 

چرا ما نگران عموی گوییدو هستیم؟ 

چرا ما انقدر نگران جاشوا هستیم؟ 

جواب سوالهای بالا تنها یک کلمه پنج حرفی است: همدلی! 

... ما آنها را دوست داریم چون آتها شخصیت های همدلی برانگیز هستند.همدلی یعنی اینکه ما حاضریم خودمان را جای آتها بگذاریم و همزمان با خوشحالیشان خوشحال و با ناراحتی شان ناراحت شویم. 

ما نگران گوییدو هستیم چون او مرد عاشق پیشه و با مزه ای است.دلسوز و مهربان است و خانواده اش را دوست دارد. باهوش است و جواب همه ی معماها را می داند. حاضر جواب است و البته به میزان زیادی خالی بند!

ما نگران همسر گوییدو هستیم چون زمانی که شوهر و پسرش را به اردوگاه مرگ می برند آنها را تنها نمی گذارد. او هم عاشق است و هم از جان گذشته. 

ما نگران عموی گوییدو هستیم چون وقتی گوییدو جایی را نداشت گلخانه و خانه ای به او داد. او بخشنده است. 

ما نگران جاشوا هستیم چون باهوش است. چون مثل بچگی های همه ی ما از اینکه بزرگترها حمامش کنند بدش می آید.چون ادای پدرش را خیلی قشنگ درمی آورد. 

 اما آیا ما تا قبل از دیدن فیلم این آدم ها را می شناختیم؟ 

نه؟ 

نمی شناختیم . درست است.این همان نبوغ فیلمنامه نویسان است که ما را شیفته ی این آدم ها می کند و کاری می کند که در همان پرده ی اول و در جریان یک ماجرای ظاهرا کمدی، آرام آرام وارد زندگی شان بشویم و فراموش کنیم که این یک فیلم است .گوییدو در این فیلم دورغگو،لاف زنو خالی بند قهاری است. دروغگویی که بر خلاف همه ی دروغگوها جز برای خوشحال کردن دورا و جاشوا دروغ نمی گوید. خالی بندی هایش از سر سودجویی نیست و این در دنیایی که ما زندگی می کنیم امری نادر است. 

 سکانس برگزیده: 

 همه ی سکانس های این فیلم شایستگی انتخاب به عنوان سکانس برگزیده را دارند. صحنه ی ورود گوییدو به دهکده و سوء تفاهمی که اتفاق می افتد...سکانس بعدی که گوییدو خودش را شاهزاده معرفی می کند و نیش زنبور را از بدن دورا بیرون می کشد... سکانس گرفتن مجوز از ارشاد ایتالیا! برای تاسیس کتابفروشی...سکانس های مربوط به دیدارهای مثلا تصادفی با دورا... پذیرایی از نماینده آموزش و پرورش و دادن ماهی مانده به او...تماشای اوپرا و آن زل زدن ها و خیره شدن ها...دزدیدن دورا از جلوی اوپرا...سکانس عروسی دورا با مسئول ارشاد!... فرار با دورا...  

 سکانس های عجیب و غریب اردوگاه ... ترجمه ی حرف های آن افسر آلمانی برای جلوگیری از ترس جاشوا.... گفتگو با جاشوا درباره ی قوانین اردوگاه ،بازی امتیازات و سه ممنوعیت ساختگی... پخش کردن موزیک برای دورا از بلندگوی رستوران... حرف زدن با دورا از بلندگوی نظامی ها... آموزش زبان به بچه های آلمانی برای نجات جاشوا... کار اجباری و بلند کردن سندان ها...

 اما نظر راشومون:

بهترین سکانس این فیلم آنجایی اتفاق می افتد که جاشوا داخل آن جعبه پنهان شده است و از شکاف آن دارد بیرون را دید می زند. پدر به او گفته است که اگر در آخرین مرحله که بازی قایم باشک است برنده شوند جایزه ی بزرگ را که یک تانک واقعی ست به خانه می برند. پسر بی آنکه بداند ماجرا چیست قایم می شود. گوییدو گیر می افتد و او را به سربازی می دهند تا به گوشه ای برده و تیربارانش کند.گوییدو دارد به سمت مرگ می رود. خوش شانسی های او در سکانس های قبل باعث شده است تا ما بیننده ها فکر کنیم که این بار هم حتما نجات پیدا می کند. 

گوییدو از مقابل جعبه ای که جاشوا در آن مخفی شده است عبور می کند. چهره اش غمگین و مایوس است.ناگهان یادش می آید که جاشوا از شکاف جعبه او را می بیند. فورا لبخند می زند و نیشش را تا بناگوش باز می کند.دستانش را مثل دلقک ها تکان می دهد و مثل یک عروسک خیمه شب بازی با شکلک های مسخره از مقابل جعبه عبور می کند.می داند که اگر جاشوا بفهمد که این یک بازی نیست از جعبه بیرون می آیدو کشته می شود.او به جاشوا چشمک می زند.جاشوا که ابتدا نگران به صحنه نگاه می کرد با معصومیت خاصی لبخند می زند و پاسخ چشمک پدر را می دهد.این آخرین باری است که این دو به هم چشمک می زنند...لا اقل در این دنیا! 

 زندگی زیباست حقیقتا پر است از این سکانس ها و صحنه های درخشان که هریک به تنهایی یک فیلم کوتاه کامل هستند. این یعنی اینکه برای تک تک لحظه ها و پلان های این فیلم ساعت ها وقت و فکر صرف شده است.افکاری پیچیده که به ساده ترین شکلی نمایش داده می شوند.

 

 

 

 

 -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

زندگی زیباست!  

   

عنوان ایتالیایی :Vita è bella, La

عنوان انگلیسی :Life is biautifull

ژانر: کمدی- عاشقانه - جنگی

محصول سال: 1998

کارگردان: روبرتو بنینی  

افتخارات<---------------------------

برنده ی سه اسکار در سال 1999

1- بهترین فیلم خارجی

2- بهترین بازیگر نقش اول مرد

3- بهترین موسیقی

از آکادمی علوم و هنرهای سینمایی

و ده ها جایزه ی دیگر از معتبرترین جشنواره های بین المللی  

 

 

------------------------> یک تحلیل موافق

((هولوکاست در زندگی زیباست تنها پس زمینه ای است برای ارائه پیام اصلی فیلم. این فیلم حکایت قدرت خواستن است. بنینی با این فیلم میخواهد بگوید که اگر شما چیزی را واقعا بخواهید، میتوانید بدست آورید، حتی در شرایط وحشتناکی مانند هولوکاست. شما همواره میتوانید بر سرنوشت خود حکومت کنید.

نکته دیگر در این فیلم نمایش شخصیتهای مختلف انسانهاست. شما پدری را میبینید که به فکر سلامتی و ایمنی پسر و همسرش است و به تنها چیزی که فکر نمیکند زندگی خودش است. او همواره در این اندیشه است که چگونه با دو تن از مهمترین افراد زندگیش ارتباط برقرار کند و به آنها کمک کند که از این شرایط دشورا به راحتی عبور کنند.

در مقابل هم افراد بی احساسی را میبینید که جز خودشان به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنند. به عنوان مثال شخصیت دکتر لسینگ آلمانی را در این فیلم ببینید، قصد او از آوردن گوئیدو به باشگاه افسران، در واقع نه کمک به او بلکه کمک به خودش برای پیدا کردن راه حل چیستانها است. او از گوئیدو عاجزانه میخواهد که به او کمک کند. در حالی نمیتواند ببیند که خود گوئیدو نیازمند کمک واقعی است . مسئله مهم برای گوئیدو نجات جان همسر و فرزندش است، اما مهمترین مسئله برای دکتر لسینگ پیدا کردن نام چیزی است که صدای «کواک، کواک» میدهد!

این فیلم تمام آلمانها را دیو سیرت معرفی نمیکند. به عنوان مثال قدرت تلقین که در این فیلم زیاد استفاده شده، به شوپنهاور، فیلسوف آلمانی نسبت داده میشود، یا صحنه صحبت زنی با دورا، در راه پله اردوگاه را بیاد آورید که درباره نگهبان زن آلمانی میگوید: " آن اوایل که او به اینجا آمده بود، خوب بود!"

در انتها به نظر من جدای از این انتقادها و مخالفتها این فیلم داستان عشق اعضای یک خانواده به یکدیگر است. هرچند پدر خانواده در انتها کشته میشود اما خانواده پیروز نهایی است. این فیلم همانطور که جاشوا در انتهای فیلم میگوید : "این هدیه ای است که پدرم به من داده است!"هدیه ای است به ما که محکی به خود بزنیم که چقدر به فکر اطرافیانمان هستیم و چقدر به فکر خود!

لازم به ذکر است که «فیلم زندگی زیباست» در دو نسخه انگلیسی و ایتالیایی وجود دارد، که نسخه ایتالیایی آن حدود پانزده دقیقه طولانی تر است و شامل صحنه هایی است که به هنگام آماده سازی نسخه انگلیسی از زیر تیغ تدوین گر گذشته است. ))

منبع این تحلیل: سایت فارسی بنینی www.benigni.blogfa.com

 

 

 

  

راشومون منتظر است تا دوستان نظر و نمره ی خود را به این فیلم اعلام کنند.جای نظر دادن آن بالاست! تحلیل های خوب دوستان را در قسمت ادامه ی مطلب بخوانید.

 

 چراغ های دوستان:

مطلب زیر را رژانو از وبلاگ  سطرهای سپید در یادداشتش نوشته است:  

 

اول عشق، دوم سیاست و سوم فداکاری:زندگی زیباست رو همین چند ساعت قبل دیدم..
گاهی همراه بازیگران خوشحال میشدم و گاهی هم غمگین..بازی روبرتو رو بیشتر از همه دوست داشتم..اون با رفتارش با گفتارش به همه ما گفت که زندگی در هر صورت زیباست و ما می تونیم بدون دلیل بخندیم و این زندگیمونو به عنوان یه بازی در نظر بگیریم که یه روزی اگه برنده بشیم جایزش نصیب ما میشه!
بعد هم بازی بچه رو دوست داشتم..در کمال سادگی همه حرفای پدرش رو قبول می کرد و باور می کرد که واقعا اونجوریه..جنگ شاید خیلی چیزهادر زندگی رو تیره و تار کنه اما هرگز عشق و علاقه رو نابود نمی کنه و میشه گفت بیشتر هم می کنه..همانطور که روبرتو از هر لحظه ایی استفاده می کد تا به دورا ثابت کنه اونو دوست داره!!
اینکه  روبرتو چه طور در هر شرایطی به بچه اش می فهموند که این همه جزیی از بازی هست و اگر انجامش ندیم می بازیم واقعا تحسین برانگیز بود...
در لحظه آخر هم فداکاری روبرتو برای بچه و زنش خیلی منو تحت تاصیر گذاشت..هر چند بلاخره جاشوا به جایزش رسید اما دیگر پدری نبود که خوشحالی جوشا رو ببینه..به هر حال واقها زیبا بود..انتخاب خوبی بود..اگر بخوام نمره بعدم از بیستم بیشتر نمره میدم چون واقعا عالی بود!!
اگه بخوام به طور کامل تر و جزیی تر بگم در این فیلم چند مسئله مهم خدنمایی می کنه اول عشق دوم سیاست و سوم فداکاری..

عشق شوهر به زنش و شوهر و زن به بچشون و همچینین عشق بچه به پدر و مادرش خیلی از قسمت های فیلم رو در بر می گرفت!!

سیاست همواره باعث میشه بعضی ها کم بیارن و بعضی ها جا بزنن و خیلی خای دیگه یا بمونن یا فرار کنن..جنگ هر جایی که رخ ترس و دلهره رو به وجود میاره و اینکه ما چه طور در همین اوضاع جنگ بتونیم خودمون و زندگیمون رو حفظ کنیم کار هر کسی نیست..مثلا تصور کنید ایران رو وقتی جنگ تحمیلی بود خیلی ها موندن و جنگ کردند و خیلی ها هم اونقدر عصبی میشدن که همه غمهاشونو سر خونوادشون می ریختن و یا اینکه همش خنده از بین می رفت و ما فقط می تونستیم دست به دعا بشیم و گریه کنیم اما ما هرگز در این فیلم رنگی از عجز و ناتوانی و حتی گره هم ندیدیم!!فقط لحظه ایی که دورا فهمید بچه ها را به بهانه حمام بردن می برن و خفه می کنن غمگین و اندوهگین بود...هر چند همه فیلم های طنز نمادی از اوضاع مملکت هست و خیلی هاشون جدا از اینکه ما رو می خندونن ما رو با واقعیت های تلخ جامعه آشنا می کنن اما در بعضی جاها نقطه اوج فیلم رخ میداد که من هم خندم می گرفت و هم بلافاصله ناراحت میشدم..
البته اقای جوانمرد من زیاد در مورد سینما نمی دونم و منتقد فیلم هم نیستم اما از دید یک بیننده این حرفها رو می زنم و می تونم بگم یکی از بهترین فیلم هایی بود که دیدم!

یا اینکه اون آقای دکتر در لحظه ایی که واقعا روبرتو به کمکش احتیاج داشت و فکر  کردم دکتر می خواد در مورد نجات اونا باهاش حرف بزنه اما دکتر فقط معما گفت و حل کرد واقعا جای تاسف داشت ..همچین آدمایی نظیر دکتر در زندگی هرکسی وجود داره که به جای کمک به دیگران وقت خودشونو صرف یه سری از مسائل دیگه می کنن
قدرت تلقین کردن هم واقعا خوب نمایش داده شده!..
یا اینکه میگم شخصیت روبرتو رو بیشتر از همه دوست دارم به خاطر اینکه مثلا در زمانی که بازرس قرار بود وارد مدرسه ایی بشه که دورا اونجا کار می کنه روبرتو با نقشه خودش وارد اونجا شد و من فکرمی کردم که اونجایی که مدیر گفتند در مورد بیانه نژادی حرف بزنه فکر کردم روبرتو کم میاره و سوتی میده ولی خب در نهایت اعتماد به نفس شروع کرد و به اینکه نژاد خودش از همه برتره حرف زد و ....میشه گفت یه انسجام و نظم همواره همراه فیلم بود که هرگز باعث نمیشد بین دو قسمت دوگانگی به وجود بیاد و برای همین بعد کارگردان حتما تدوین گر خوبی هم داشته و بدون دلیل نبوده که سه جایزه اسکار رو بدست و آورده و نظیر همچین جوایزی!
در کل قشنگ بود و پیشنهاد می کنم هر کسی ندیده نگاه کنه چون مطمئنم دوست دارند!!اگه بخوام بازم بنویسم سر همشهریم درد می گیره و من اصلا اینو نمی خوام!!
حالا بازم اگه چیزی اومد توی ذهنم میگم...
  

چراغ دوم: 

مطلب زیر را انفرادی از وبلاگ  انفرادی در یادداشتش نوشته است:  

 قوانین بازی: 

You can lose all your points for any one of three things. One: If you cry. Two: If you ask to see your mother. Three: If you're hungry and ask for a snack! Forget it!
چند خط نوشته ی بالا دیالوگی است از فیلم «زندگی زیباست» ساخته ی روبرتو بنینی که خودش هم نقش اولش را بازی کرده است. تقریبا یکی از بهترین کارهای بنینی به زیان اصلی ایتالیایی و ساخته شده در سال ۱۹۹۷و ۳ تا اسکار برده و ۵۲ جایزه دیگر. حالا اینها به کنار! خلاصه ی داستان این است که مردی به نام گوئیدو که در فیلم پیشخدمت خودمانی است عاشق معلم اشراف زاده مدرسه که نامزد آلمانی هم دارد میشود و با هم ازدواج می کنند. ۵ سال بعد آنها صاحب پسری چشم سیاه میشوند (که عکسش بالاست) در حالی که جنگ جهانی دوم شروع میشود و آنها هم درگیر این جنگ میشوند.گوئیدو همسرش و پسرش به همراه هشت هزار یهودی دیگر به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشوند.  مادر از پسر و همسرش جدا میشود. گوئیدو تمام تلاشش را میکند تا پسرش هرگز نفهمد که در این اردوگاه چه میگذرد و همه ی خشونت های جنگ را به بازی میگیرد  تا به پسر کوچکش ثابت کند که همه ی اینها مسابقه است و یک بازی شیرینِ تلخ را با او شروع می‌کند؛ بازی که هرکس در آن امتیاز بیشتری جمع کند یک تانک برنده خواهد شد! شرط برنده شدن این است که ۱۰۰۰ امتیاز بگیرند و در تمام روزهایی که توی اردوگاه هستند پسرک فکر می کند در حال بازی هستند.گویدو صحبتهای افسر آلمانی را که سرشار از تهدید و ارعاب است بصورت قوانین بازی برای پسرش ترجمه میکند. فقط برای اینکه پسر عملا حس کند که توی  بازی هستند و حس زندگی توی وجودش از بین نرود. توی اردوگاهی که هر لحظه یکی میمیرد یا به کوره های آدمسوزی انداخته میشود تا ازون صابون و دکمه درست کنند... او همچنین بی وقفه تلاش می‌کند تا در اردوگاه کار اجباری فاشیست‌ها بر لبان کودک و همسرش لحظه‌ای لبخند نقش ببندد و اینگونه است که بنینی فیلمی که در آن سرانجام این مرد کشته می‌شود نام "زندگی زیباست" را می‌گذارد.در آخر فیلم گوئیدو در حالی کشته میشود که چند ساعت بیشتر به سقوط اردوگاه و فرار نازی ها نمانده است... دیالوگ بالا همان قسمتی است که گوییدو به پسرش میگوید که تمام امتیازهایش را از دست خواهد داد اگر این سه کار را انجام دهد.. یک: اگر گریه کند.. دو: اگر بگوید که مادرش را میخواهد ببیند و آخر هم اینکه اگر غذای مختصری بخواهد.. 

 

چراغ سوم: 

 

مطلب زیر را بی تا از وبلاگ خانوم کا در یادداشتش نوشته است:  

حضور قدرتمند عشق:

من منتقد سینما نیستم . به عنوان بیننده ؛ از تصویرسازی و موسیقی فیلم شدیدا لذت بردم . بازی بنینی رو هم بر خلاف رعنا خیلی دوست داشتم.
و اینکه این فیلم همین که هالیوودی نبود به من آرامش میداد! 

بنینی انقدر در این فیلم خوب بازی کرده که فکر می کنم
عده ای‌‌‌ ـ  بعد از دیدن این فیلم  ـ به این نتیجه رسیدند که هولوکاست یه تحریف تاریخیه !! و اردوگاه های کار اجباری هم حتمن یک بازی و مسابقه بچه گانه برای مشخص شدن برنده جایزه بزرگ بوده !!!
این عده که آدمهای مهربانی هم هستند ؛ احتمالا (به قول راشومون ) برای سلامت روحی بچه های این مرز و بوم  و من و شما تلاش می کنند( مثل سکانسی که بنینی حرفهای آن سرباز آلمانی را برای جاشوا به شکل دیگری ترجمه میکرد) در نهایت ملاحظه ؛
تاریخ به شکل گوگوری مگوری تری دیده شود! 

دوباره که فیلمو دیدم ؛ به نظرم خیلی مثبت اندیشانه آمد.
یعنی انگار محور اصلی فیلم و پیام مهم فیلم ؛ نگاه زیبا داشتن به همه چیز ؛ حتی در بدترین شرایط است . البته فیلم مطمئنن اهداف بسیار زیادی داشته ؛ اما من اینبار برداشتم این بود که
بنینی برای نشان دادن قرار گرفتن یک انسان در بدترین شرایط ؛
اردوگاه کار اجباری را به تصویر می کشد ؛ و بهترین عکس العملهای ممکن را هم به ما نشان می دهد. چیزی که امروز خیلی به اون احتیاج داریم همین نگاه آروم و لطیف به زندگیه .
بیننده احتیاج نداره جنگ رو در تصویر ؛  به شکل وحشیانه و واقعی ببینیه ؛ اشاره های به موقع به ما می فهمونه که ما در بدترین شرایط هستیم  .  

موسیقی فیلم هم دقیقا به همین خاطر که اسم فیلم حکم می کند که : زندگی زیباست ؛ رسالت خود را به بهترین شکل ممکن انجام می دهد .
اما چیزهای زیادی به ذهنم می رسه که می خوام بگم ؛ ولی چون منتقد نیستم ؛ یه خورده ملاحظه می کنم پیش اساتید!!
به چند تاش بسنده میکنم!
۱ـ بنینی به من میگه زندگی یه بازیه و ما به عنوان بازیگرای این بازی ؛ با نقشهای متفاوتی در صحنه هستیم ؛ اما خود واقعیمون ؛ بیرون این بازی به شکل «آگاهی» وجود داره . در واقع ما در زندگی باید مهارت و تسلطمون رو بر نقشهامون به دست بیاریم . البته بنینی اصلا نمی خواد این بازی رو (بازی زندگی) غیر جدی و پیش پا افتاده جلوه بده ؛ در دیالوگی هم به جاشوا میگه که : این آدما داد میزنن و نقش آدمهای بد رو بازی میکنن که تو فکر نکنی این بازی الکیه .
۲ـ بنینی ؛ شکستن دنیای مفاهیم رو به من یاد میده . گوئیدو  میاد مفاهیم و معانی رو به بهترین و صحیح ترین شکل برای جاشوا عوض میکنه و در کنارش هم احترام به علایق و نظرات و طرز تفکر دیگران رو هم به پسرش یاد میده ( جایی که پشت شیشه مغازه ای نوشته شده ورود سگ و جهود ممنوع ...)
۳ـ  به نظرم تنها عاملی که گوئیدو رو در شرایط سخت ؛ مشتاق به زندگی می کرد ؛ حضور قدرتمند عشق بود . مهمترین انگیزه ای که برای زیبا زندگی کردن ؛ هممون بهش احتیاج داریم.
گوئیدو حتی در بدترین شرایط هم از ابراز علاقه اش به دورا خودداری نمی کند ( صحنه ای که پشت میکروفن برای دورا حرف می زند )
۴ـ و لذت بردن در لحظه و زمان «حال» ؛ هم تاکیدهای زیبایی داشت ( در صحنه ای که توپ پارچه ابریشمی گرانقیمت  رو زیر پای دورا میندازه ؛ که به نظرم یکی از زیباترین صحنه های فیلم بود )

راشومون منتظر روشن شدن چراغ بعدی می ماند...

نظرات 40 + ارسال نظر
رژانو شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:31 http://satrha.persianblog.ir

اول من میگم

زندگی زیباست رو همین چند ساعت قبل دیدم..
گاهی همراه بازیگران خوشحال میشدم و گاهی هم غمگین..بازی روبرتو رو بیشتر از همه دوست داشتم..اون با رفتارش با گفتارش به همه ما گفت که زندگی در هر صورت زیباست و ما می تونیم بدون دلیل بخندیم و این زندگیمونو به عنوان یه بازی در نظر بگیریم که یه روزی اگه برنده بشیم جایزش نصیب ما میشه!
بعد هم بازی بچه رو دوست داشتم..در کمال سادگی همه حرفای پدرش رو قبول می کرد و باور می کرد که واقعا اونجوریه..جنگ شاید خیلی چیزهادر زندگی رو تیره و تار کنه اما هرگز عشق و علاقه رو نابود نمی کنه و میشه گفت بیشتر هم می کنه..همانطور که روبرتو از هر لحظه ایی استفاده می کد تا به دورا ثابت کنه اونو دوست داره!!
اینکه روبرتو چه طور در هر شرایطی به بچه اش می فهموند که این همه جزیی از بازی هست و اگر انجامش ندیم می بازیم واقعا تحسین برانگیز بود...
در لحظه آخر هم فداکاری روبرتو برای بچه و زنش خیلی منو تحت تاصیر گذاشت..هر چند بلاخره جاشوا به جایزش رسید اما دیگر پدری نبود که خوشحالی جوشا رو ببینه..به هر حال واقها زیبا بود..انتخاب خوبی بود..اگر بخوام نمره بعدم از بیستم بیشتر نمره میدم چون واقعا عالی بود!!

همین

راشومون: ممنون

رژانو شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:32 http://satrha.persianblog.ir

می خوام دوباره فیلمو نگاه کنم تا بازم بتونم براتون بنویسم!!

راشومون:

مجددا ممنون! چوبکاری نفرمایید

الهام یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:08 http://tatooreh.blogfa.com

یکی از تاثیر گذارترین فیلم هایی است که تا به حال دیدم به خصوص سکانسی که در آن قهرمان فیلم در مدرسه تک تک لباسهای خود را در می آورد و به مقایسه اعضای بدن خود با نژاد مثلا برتر می کند!
در عین طنزی که توی این سکانس هست ولی به نظرم یکی از جدیترین نقدهایی است که در باره مسئله تبعیض نژادی شده. در خصوص نفی تقدیگرایی در این فیلم هم با تو موافقم احسان جوانمرد!
سرنوشتشان را تغییر نمی دهیم مگر خودشان!

راشومون:
مفصل تر بنویسید. و البته وارد معقولات هم اگر شدید تا تهش بروید.

کرگدن یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:41

اولن فونتت خیلی ریزه !
دومن چرا خبر نداده و بی هوا و ناغافلی آپدیت می کنی ؟!
سومن قرار بود فری این فیلمو بده ببینیم که هنوز نشده بگیرم ازش !
چهارمن خیلی مخلصتم زیاد !
پنجمن اگه دیدم میام میگم دیدم !
ششمن فک کردی می خوام بگم اگه دیدم میام نظر میدم ؟!!
هفتمن وقتی روبرتوی بزرگ ی فرمماید لابد زندگی زیباست خب !
هشتمن عباسم به روزه تپل !
نهمن هیچی فقط خواستم به دهمن برسم !
دهمن هیچی تو نهمن گفتم دلیلشو دیگه !!!

۱- ایراد فنی است و راشومون در این فقره بی گناه!
۲- همینطوری
۳- بدا به حال فری
۴- ما بیشتر
۵- تا کور شود هر آنکه نتواند دید
۶- ما هیچ فکری نمی کنیم.
۷- همین طور است
۸- دیدیم
۹- می رسی
۱۰ دیدی رسیدی ؟ دیدی زندگی زیباست

کرگدن یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:20

نه به اون ریزی ریزی نه ده ایلده به این دوروشتو !!!

حکایت آن مرد و آن بچه و آن خر شده به خدا

کرگدن یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:29

ممنون استاد جوانمرد عزیز بابت کلاس رایگان آموزش کار با اسکرول ! ضمنن عکس غلتاندن و با انگشت برعکس چرخاندن مگر حرف بدی ست که ما فکر بد بکنیم ؟!! ضمنن عکسهای ادامه مطلب هم هیچکدام به جز بنینی حین دریافت جایزه باز نشد ! بیزحمت اگر ممکن است یک کلاس فشرده آموزش باز کردن عکسهای زبان نفهم ضدربدرنشان هم بگذارید که من الله توفیق !!!

ایرن یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 13:33

عکسا باز نمیشه!!!!!!!!!!!
فقط بنینی باز شد!!!!!!!!!!!!!

باز می شود همی.

باید بیشتر تلاش کنید! اجرکم عند بنینی به حق پنج تن

کرگدن یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 14:23

شاید بنینی از اول باز بوده !!!!!!!!!!!!!

عاقلان دانند

حمید باقرلو یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 14:28

سلام خدمت راشومون عزیز.آقا ما به خدا در معدود دفعات افتخار راهیابی به نت به راشوون سر زدیم ولی از روی خجالت مثل فیلم هندیها پشت درخت قایم شدیم تا محبوب ما را نبیند! دلیل اینکه گنجشک رو ندیدم محسن گفت ومن امروز جرات کردم وبه امید اینکه آبها از آسیاب افتاده و خشم تو فرو نشسته ومدارکم رو باطل نمیکنی به امید بخششت دو باره سر بر آستانت گذاشتم!.....دیروز به صد جا تو محلمون سر زدم تا زندگی زیباست رو پیدا کنم ولی ازونجایی که محل ما فقط اسم تهران رو یدک میکشه هر چی گشتم فقط بروسلی و ارنولد پیدا کردم!(باور میکنی یه بار برای پیدا کردن کتاب شازده کوچولو به کتاب فروشی محلمون سر زدم.به یارو گفتم شازده کوچولو داری؟گفت چی چی کوچولو!!؟)امروز میرم انقلاب و پیداش میکنم حتما.

راشومون:

عفو رهبری که نداریم. مناسبتی هم که به این زودی ها نیست. فعلن تحت تعقیبی برادر!

حمید باقرلو یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 14:32

اگه جدا انقدر دموکراسی مداری(!)بیا وبرای هفته بعد یکی از اون فیلمایی که تو لیست من بود رو بذار....انتخابش هم با خودت....حال میکنی چقدر دستتو باز گذاشتم!برو حال کن!

فایت کلاب را خیلی وقت پیش دیده ایم. بده دوباره ببینیم همان باشد برای هفته ی بعد.

زندگی زیباست هم موجود یک دی وی دی داریم. اگر در انقلاب یافت می نشد ما هستیم برادر (بقیه بل نگیرند ها) داریم طاق می زنیم . یا تاخت می زنیم . یا هر چه که فرهنگستان بگوید!

رعنا یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:06

ستایش زندگی مهمترین موضوع این فیلمه . اینکه در هر شرایطی میشه از زندگی لذت برد حتی اگه تو اردوگاه مرگ باشی. قهرمان این فیلم سعی میکنه لحظات سخت اردوگاهو برای پسرش زیبا جلوه بده و نذاره خاطره های تیره و ترس ذهن کودکانشو برای همیشه خراب کنه . این فیلم سعی میکنه بگه که باید رویاهامونو به زندگی واقعی بیاریم
به نظر من یه چیزی تو مایه های کتاب زار و نوشته های اسکاول شینه . خلاصه مطلب اینه یه ضرب المثلی هست که میگه اگه تو یه اتاق گیرکردی و بهت تجاوز شد و تو هم هیچ کاری از دستت بر نمی یومد بهتره حداقل لذت ببری!
ستایش خانواده تو این فیلم خیلی مهمه . قهرمان فیلم تمام تلاشش برای شادی خانوادشه و آخرشم به خاطر اونا فداکاری میکنه.
از نظر فنی موسیقی و فیلم برداری این فیلم بسیار زیباست .
من از بازی بنینی اصلاْ خوشم نمییاد.

راشومون:

۱- تقریبا همین طور است
۲- تلویحا همین طور است
۳- دقیقا همین طور است
۴-جان؟!!!!
۵-تحقیقا همین طور است.

۶- کی گفته همین طور است اصلا اینطور نیست!
کمال بی ذوقی شما را می رساند خواهر. غیر از بنینی هیچ احدی نمی توانست این نقش را به این ردیفی ایفا کند. حتی خود گلزار هم نمی توانست!

سعید یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 17:48 http://www.majidhamid.blogfa.com

1- ناگهان قالب عوض ساخته ای یعنی چه؟/ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
2- آخه چرا اون مطالب حکیمانه ما را درباره گنجشک به باد فنا دادید؟ آخر زود بود این آپ. قرار بود جواب های جناب کارگردان را هم بخوانیم. چرا نگذاشتید؟
3- ضمنا این فیلم را وسط دریا از کجا بیاریم ما که تماشا کنیم؟

راشومون:

۱- آزمایشی بود برادر! شما اد باید همان لحظه مچ ما را می گرفتید؟

۲- شرمساریم از بابت مورد اول و منتفی نیست مورد دوم. می گویم بیاید و جواب بدهد هر چند در شهرکرد مشغول فیلمبرداری کاریست نو!

۳- زندگی وسط دریا هم زیباست. ان شاء الله اگر نغرقیدید و به سلامت به ساحل رسیدید و گذرتان به دباغ خانه ی ما اوفتاد با هم می بینیم پوست عزیز...ببخشید دوست عزیز!

رژانو یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 18:12 http://satrha.persianblog.ir

اگه بخوام به طور کامل تر و جزیی تر بگم در این فیلم چند مسئله مهم خدنمایی می کنه اول عشق دوم سیاست و سومفداکاری

عشق شوهر به زنش و شوهر و زن به بچشون و همچینین عشق بچه به پدر و مادرش خیلی از قسمت های فیلم رو در بر می گرفت!!

سیاست همواره باعث میشه بعضی ها کم بیارن و بعضی ها جا بزنن و خیلی خای دیگه یا بمونن یا فرار کنن..جنگ هر جایی که رخ ترس و دلهره رو به وجود میاره و اینکه ما چه طور در همین اوضاع جنگ بتونیم خودمون و زندگیمون رو حفظ کنیم کار هر کسی نیست..مثلا تصور کنید ایران رو وقتی جنگ تحمیلی بود خیلی ها موندن و جنگ کردند و خیلی ها هم اونقدر عصبی میشدن که همه غمهاشونو سر خونوادشون می ریختن و یا اینکه همش خنده از بین می رفت و ما فقط می تونستیم دست به دعا بشیم و گریه کنیم اما ما هرگز در این فیلم رنگی از عجز و ناتوانی و حتی گره هم ندیدیم!!فقط لحظه ایی که دورا فهمید بچه ها را به بهانه حمام بردن می برن و خفه می کنن غمگین و اندوهگین بود...هر چند همه فیلم های طنز نمادی از اوضاع مملکت هست و خیلی هاشون جدا از اینکه ما رو می خندونن ما رو با واقعیت های تلخ جامعه آشنا می کنن اما در بعضی جاها نقطه اوج فیلم رخ میداد که من هم خندم می گرفت و هم بلافاصله ناراحت میشدم..
البته اقای جوانمرد من زیاد در مورد سینما نمی دونم و منتقد فیلم هم نیستم اما از دید یک بیننده این حرفها رو می زنم و می تونم بگم یکی از بهترین فیلم هایی بود که دیدم!

یا اینکه اون آقای دکتر در لحظه ایی که واقعا روبرتو به کمکش احتیاج داشت و فکر م کرد دکتر می خواد در مورد نجات اونا باهاش حرف بزنه اما دکتر فقط معما گفت و حل کرد واقها جای تاسف داشت ..همچین آدمایی نظیر دکتر در زندگی هرکسی وجود داره که به جای کمک به دیگران وقت خودشونو صرف یه سری از مسائل دیگه می کنن
قدرت تلقین کردن هم واقعا خوب نمایش داده شده!..
یا اینکه میگم شخصیت روبرتو رو بیشتر از همه دوست دارم به خاطر اینکه مثلا در زمانی که بازرس قرار بود وارد مدرسه ایی بشه که دورا اونجا کار م کنه روبرتو با نقشه خودش وارد اونجا شد و من فکرمی کردم که اونجایی که مدیر گفتند در مورد بیانه نژادی حرف بزنه فکر کردم روبرتو کم میاره و صوتی میده ولی خب در نهایت اعتماد به نفس شروع کرد و به اینکه نژاد خودش از همه برتره حرف زد و ....میشه گفت یه انسجام و نظم همواره همراه فیلم بود که هرگز باعث نمیشد بین دو قسمت دوگانگی به وجود بیاد و برای همین بعد کارگردان حتما تدوین گر خوبی هم داشته و بدون دلیل نبوده که سه جایزه اسکار رو بدست و آورده و نظیر همچین جوایزی!
در کل قشنگ بود و پیشنهاد می کنم هر کسی ندیده نگاه کنه چون مطمئنم دوست دارند!!اگه بخوام بازم بنویسم سر همشهریم درد می گیره و من اصلا اینو نمی خوام!!
حالا بازم اگه چیزی اومد توی ذهنم میگم...

راستی شعرتون عالی بود..یعنی ما واقعا همشهری هستیم؟

راشومون:

به ادامه ی مطلب این پست افزودیمتان!

احسان جوانمرد:

منیش لکم و خدا! باوه یشم لکه ،داییشم لکه ، مدرکیش دیریم هر وخت هستت ماریمه خدمت فری ! برا و ژن برات فراقتن؟

رژانو یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 18:12 http://satrha.persianblog.ir

در ضمن من خودم زیاد از بازی گلزار خوشم نمیاد ..چرا همش این مرتیکه رو وسط می ندازین؟

راشومون:

گلزار در جواب این دوستمون رعنا بود که گفته بود بنینی خوب بازی نکرده است ... شما به دل نگیرید... حالا انقدرها هم که ما می گوییم گلزار بد نیست...


خیلی بیشتر از انقدرها که ما می گوییم بد است!

بی تا یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:35

دیدم و خوشم اومد . نمره دادن یعنی چی؟ از چند باید نمره بدیم؟
من نگاه نو به جنگ رو تو این فیلم پسندیدم . کلا زاویه نگاه بنینی ؛ در همه مقولاتی که در فیلم مطرح می شه رو مثل نگاهش به عشق رو دوست دارم.
من منتقد سینما نیستم . به عنوان بیننده ؛ از تصویرسازی و موسیقی فیلم شدیدا لذت بردم . بازی بنینی رو هم بر خلاف رعنا خیلی دوست داشتم.
و اینکه این فیلم همین که هالیوودی نبود به من آرامش میداد!
من یه نیم ساعته که فیلمو دیدم ! اگه چیزی یادم بیاد دوباره میام می نویسم

راشومون:

۱- یعنی از بیست! مدرسه نرفته اید شما احیانا!
۲- موافقم!
۳-موافقم
۴-به شدت موافقم
۵- شما آلزایمر دارید بهتر بود همین الان تحلیلتان را مفصل می نوشتید!

بی تا یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:12

بنینی انقدر در این فیلم خوب بازی کرده که فکر می کنم
عده ای‌‌‌ ـ بعد از دیدن این فیلم ـ به این نتیجه رسیدند که هولوکاست یه تحریف تاریخیه !! و اردوگاه های کار اجباری هم حتمن یک بازی و مسابقه بچه گانه برای مشخص شدن برنده جایزه بزرگ بوده !!!
این عده که آدمهای مهربانی هم هستند ؛ احتمالا (به قول راشومون ) برای سلامت روحی بچه های این مرز و بوم و من و شما تلاش می کنند( مثل سکانسی که بنینی حرفهای آن سرباز آلمانی را برای جاشوا به شکل دیگری ترجمه میکرد) در نهایت ملاحظه ؛
تاریخ به شکل گوگوری مگوری تری دیده شود!

راشومون:

۱- دیدید گفتم آلزایمر دارید. به مخ مبارک فشار آورده و مفصل تر بنویسید. تحلیل خوب از آدمهای فیلم باز و فیلم بین و متخصص می خواهیم. لنگ است کار راشومون!

۲- گوگوری مگوری تر یعنی چه جوری؟ توضیح بفرمایید برای ما بی سواد های لکستانی از پشت کوه آمده ی نا آشنا به این واژه های گهر بار پارسی!

عباس دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:06 http://www.diivaar.persianblog.ir

سلام...۶،۷ سال پیش دیدمش به پیشنهاد محسن فاتحی و بهنام امینی که صد البته ضرر نکردم نگاه واقع بینانه تو کل فیلم موج میزنه اینکه آلمانی ها رو خنگ و احمق و پست و رذل و خون آشام و کلن سیاه نشون نداده ازش ممنونم اینکه عشق این بابا به خانواده اش این قدر باور پذیره عالیه اینکه آدم تو سخت ترین شرایط هم میتونه انسان باشه عاشق باشه و با خیلی چیزها شوخی کنه خوبه چقدر خوبه که بنینی زندگی زیباست رو ساخته آری زندگی زیباست اگر باور کنیم...یا حق

راشومون:

بابا قدیمی ...بابا هفت سال قبل زندگی زیباست بین!

بابا مدافع حقوق آلمانی های خنگ و احمق و پست و رذل و خون آشام و...

بابا سعه ی صدر

بابا عباس! کجایی برادرم؟

انفرادی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:24

سلام جناب راشومون نام. آقا مهمان آمد بد جور و گنجشک سراسیمه پرید از کف و ما در کف بماندیم و روزها گذشت و ما میترسیدیم بیاییم اینجا که ببینیم اصلا چه خبر است تا همین امشب که آمدیم و دیدیم خبری و بگیر وببندی هم نیست همچین! و ساعتی دنبال جای کامنت دانی! گشتیم تا بالاخره آن بالا یافتیمش و خلاص! هالا! ما یک پست دپرشنی دردلی داشتیم با این لایف فلان. آیا میشود که کپی پیستش کنیم همینجا و مثلا بشود نظرمان؟ یا باید یک نظر دیگری بنویسیم؟ ما را با ملایمت! راهنمایی کنید استاد.:) (این لبخند به نشانه‌ی صلح و دوستی عرضه شد)

راشومون:

ای انفرادی گنجشک ندیده ی مغضوب راشومون!

فی الحال در آن فقره به علت اینکه جلاد ما جناب کرگدن الدوله خود نیز بغدادش خراب بود و کمیتش لنگید،عجالتن یک عفو راشومونی کرگدن پسند صادر کردیم برای مجرمین که ابطال شناسنامه را به حالت تعلیق در می آورد که البته عفوی مشروط است بشرطها و شروطها!

فعلن منتظر می مانیم تا آن تحلیل مذکور را کپی پیست نموده و اطلاع دهید... این امر در کاهش مجازات شما و بی خیال شدن خاطر راشومونی ما بی تاثیر نخواهد بود.

ملایم تر از این هم راهنمایی بلد نبودیم و ته زورمان را زدیم که شرحش در فوق آمد!

اصولا راشومون را با ملایمت رابطه ای نیست و آن را امری بیهوده و دستاورد دنیای بی پدر و مادر مدرن و دموکرات می داند!

به هر تقدیر چشم راشومون به کپی پیست شماست تا بعد...

سعید دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:00 http://www.majidhamid.blogfa.com

آقا برنامه هفته بعد را بدهید دیگر. آخه با این تاخیری که در اعلام فیلم های هفته بعد دارید نمیرسیم فیلم را پیدا کنیمو ببینیم ها. برنامه ریزی شما هم شده مثل برنامه لیگ برتر خودمان.
ضمنا فکر می کنم یک هفته کم باشد برای یک فیلم. دوهفته اش کنید. هر دو هفته یک فیلم بهتر است. دلیلش؟ دلیل نمی خواهد که، اصلا این که من می گویم بهترین دلیل است. هرچی من بگم. همین.

راشومون:

۱- ما راشومون هستیم ولی اینجا ژاپن نیست که برنامه اش منظم باشد.

۲- عزیز محمدی اگر برنامه داد ما هم می دهیم.

۳- هر چه شما بگویید کدام است ای بر دریا نشین؟ به پاسخ ما به انفرادی مراجعه کنید سطر آخر!

کرگدن دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:02

آره با سعید و دو هفته یکبار و اینا موافقیم خفن !
ضمنن خواندن کامنتهای اینجا و جوابهای تو شده سرگرمی و تفریحات سالم ما لک بزرگ !!!

راشومون:

خجالت بکش کرگدن زبان نفهم! اینجا مگر زبانم لال کازینویی ، کاباره ای... برو خجالت بکش تا می توانی ... متاهلی مثلا!

احسان پرسا دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 14:55 http://sahelneshin.parsiblog.com

سلام.
1. فیلم را ندیده ام و با توضیحاتی که فرمودین خیلی دلم خواست که ببینم.
2. متاسفانه در زمینه نقد فیلم تجربه ندارم اما از خواندن نقد فیلم لذت می برم.
3. اگر اجازه بدین خواننده خوبی باشم و فقط در صورتی که چیزی به ذهنم برسه مشارکت کنم.
4. مخلصیم

پاسخ:

۱- بر ببین

۲- تجربه به دست آوردنی ست.

۳- خواننده ی خوبی باشید. آرام آرام اباطیل بنده هیجان پاسخ را در شما بیدار خواهد کرد.

۴- ما خیلی بیشتر ای هم نفس سابق و همنام اسبق!

انفرادی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:24

You can lose all your points for any one of three things. One: If you cry. Two: If you ask to see your mother. Three: If you're hungry and ask for a snack! Forget it!

انفرادی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:25

چند خط نوشته ی بالا دیالوگی است از فیلم «زندگی زیباست» ساخته ی روبرتو بنینی که خودش هم نقش اولش را بازی کرده است. تقریبا یکی از بهترین کارهای بنینی به زیان اصلی ایتالیایی و ساخته شده در سال ۱۹۹۷و ۳ تا اسکار برده و ۵۲ جایزه دیگر. حالا اینها به کنار! خلاصه ی داستان این است که مردی به نام گوئیدو که در فیلم پیشخدمت خودمانی است عاشق معلم اشراف زاده مدرسه که نامزد آلمانی هم دارد میشود و با هم ازدواج می کنند. ۵ سال بعد آنها صاحب پسری چشم سیاه میشوند (که عکسش بالاست) در حالی که جنگ جهانی دوم شروع میشود و آنها هم درگیر این جنگ میشوند.گوئیدو همسرش و پسرش به همراه هشت هزار یهودی دیگر به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشوند. مادر از پسر و همسرش جدا میشود. گوئیدو تمام تلاشش را میکند تا پسرش هرگز نفهمد که در این اردوگاه چه میگذرد و همه ی خشونت های جنگ را به بازی میگیرد تا به پسر کوچکش ثابت کند که همه ی اینها مسابقه است و یک بازی شیرینِ تلخ را با او شروع می‌کند؛ بازی که هرکس در آن امتیاز بیشتری جمع کند یک تانک برنده خواهد شد! شرط برنده شدن این است که ۱۰۰۰ امتیاز بگیرند و در تمام روزهایی که توی اردوگاه هستند پسرک فکر می کند در حال بازی هستند.گویدو صحبتهای افسر آلمانی را که سرشار از تهدید و ارعاب است بصورت قوانین بازی برای پسرش ترجمه میکند. فقط برای اینکه پسر عملا حس کند که توی بازی هستند و حس زندگی توی وجودش از بین نرود. توی اردوگاهی که هر لحظه یکی میمیرد یا به کوره های آدمسوزی انداخته میشود تا ازون صابون و دکمه درست کنند... او همچنین بی وقفه تلاش می‌کند تا در اردوگاه کار اجباری فاشیست‌ها بر لبان کودک و همسرش لحظه‌ای لبخند نقش ببندد و اینگونه است که بنینی فیلمی که در آن سرانجام این مرد کشته می‌شود نام "زندگی زیباست" را می‌گذارد.در آخر فیلم گوئیدو در حالی کشته میشود که چند ساعت بیشتر به سقوط اردوگاه و فرار نازی ها نمانده است... دیالوگ بالا همان قسمتی است که گوییدو به پسرش میگوید که تمام امتیازهایش را از دست خواهد داد اگر این سه کار را انجام دهد.. یک: اگر گریه کند.. دو: اگر بگوید که مادرش را میخواهد ببیند و آخر هم اینکه اگر غذای مختصری بخواهد..

انفرادی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:25

خلاصه اش اینکه این روزها.. دارم امتیاز جمع می‌کنم بد جوری! ... :)

راشومون:

به ادامه ی مطلب افزودیمتان. برقرار باشید.عفو راشومونی شامل حالتان شد با این کپی پیست. این را هم بیافزایید به امتیازهای قبلی.

مهدی پژوم دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 22:11

میام می خونم

بی تا دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 22:36 http://hhttp://khanoomek.blogfa.com/

دوباره فیلمو دیدم !
من آلزایمر دارم ؟؟؟ خدایی من آلزایمر دارم؟!! این جوابهارو اینجا
اکثرن احسان جوانمرد میده تا راشومون! فک نکن نمی فهمیما ! بعد هم میگه اگه حرفی غیر از حرفهای مربوط به بحث دارد برید تو اون یکی وبلاگ!!! واقعا که!!

دوباره که فیلمو دیدم ؛ به نظرم خیلی مثبت اندیشانه آمد.
یعنی انگار محور اصلی فیلم و پیام مهم فیلم ؛ نگاه زیبا داشتن به همه چیز ؛ حتی در بدترین شرایط است . البته فیلم مطمئنن اهداف بسیار زیادی داشته ؛ اما من اینبار برداشتم این بود که
بنینی برای نشان دادن قرار گرفتن یک انسان در بدترین شرایط ؛
اردوگاه کار اجباری را به تصویر می کشد ؛ و بهترین عکس العملهای ممکن را هم به ما نشان می دهد. چیزی که امروز خیلی به اون احتیاج داریم همین نگاه آروم و لطیف به زندگیه .
بیننده احتیاج نداره جنگ رو در تصویر ؛ به شکل وحشیانه و واقعی ببینیه ؛ اشاره های به موقع به ما می فهمونه که ما در بدترین شرایط هستیم .

بی تا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:25

موسیقی فیلم هم دقیقا به همین خاطر که اسم فیلم حکم می کند که : زندگی زیباست ؛ رسالت خود را به بهترین شکل ممکن انجام می دهد .
اما چیزهای زیادی به ذهنم می رسه که می خوام بگم ؛ ولی چون منتقد نیستم ؛ یه خورده ملاحظه می کنم پیش اساتید!!
به چند تاش بسنده میکنم!
۱ـ بنینی به من میگه زندگی یه بازیه و ما به عنوان بازیگرای این بازی ؛ با نقشهای متفاوتی در صحنه هستیم ؛ اما خود واقعیمون ؛ بیرون این بازی به شکل «آگاهی» وجود داره . در واقع ما در زندگی باید مهارت و تسلطمون رو بر نقشهامون به دست بیاریم . البته بنینی اصلا نمی خواد این بازی رو (بازی زندگی) غیر جدی و پیش پا افتاده جلوه بده ؛ در دیالوگی هم به جاشوا میگه که : این آدما داد میزنن و نقش آدمهای بد رو بازی میکنن که تو فکر نکنی این بازی الکیه .
۲ـ بنینی ؛ شکستن دنیای مفاهیم رو به من یاد میده . گوئیدو میاد مفاهیم و معانی رو به بهترین و صحیح ترین شکل برای جاشوا عوض میکنه و در کنارش هم احترام به علایق و نظرات و طرز تفکر دیگران رو هم به پسرش یاد میده ( جایی که پشت شیشه مغازه ای نوشته شده ورود سگ و جهود ممنوع ...)
۳ـ به نظرم تنها عاملی که گوئیدو رو در شرایط سخت ؛ مشتاق به زندگی می کرد ؛ حضور قدرتمند عشق بود . مهمترین انگیزه ای که برای زیبا زندگی کردن ؛ هممون بهش احتیاج داریم.
گوئیدو حتی در بدترین شرایط هم از ابراز علاقه اش به دورا خودداری نمی کند ( صحنه ای که پشت میکروفن برای دورا حرف می زند )
۴ـ و لذت بردن در لحظه و زمان «حال» ؛ هم تاکیدهای زیبایی داشت ( در صحنه ای که توپ پارچه ابریشمی گرانقیمت رو زیر پای دورا میندازه ؛ که به نظرم یکی از زیباترین صحنه های فیلم بود )
۵ـ حالا به من بگو آلزایمری!!!

راشومون:

۱ و ۲و۳و۴: موافقیم.

۵: آن را همان احسان جوانمرد گفته و ربطی به دربار راشومون ندارد.

احسان جوانمرد:

حالا یه جا ما اشتباهی جای اسم خودمون اشتباهی اسم حضرت راشومون رو نوشتیم . حتما باید آبروریزی می کردی؟!!!


ممنون بابت تحلیل مفصلت.... اییییییینه!

رژانو سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:30 http://satrha.persianblog.ir

چه خوب...پس یادمون باشه که هروقت اومدیم این تهران شما حتما مدارکتان را ببینیم ..البته حرف خودتون سنده!!داداش و راضی هم خوبن..شما که تهرانید بهتر خبر دارید...
من الان به خودم افتخار می کنم که رفتم توی ادامه مطلب پست بعدی.به به به این لک ها..کرگدن بیاد اینجا ببینه این لک ها چه می کنن!!

راشومون:

این مباحث قومیتی را هر چه سریهتر تعطیل کنید تا نداده ایم همه تان را از دم تیغ بگذرانند. صابون سامورایی به تنتان نخورده لابد که این همه رجز خوانی می کنید ای لکستانی ها!


احسان جوانمرد:

چی بگم واللا...

کرگدن سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:00

قرار بود فیلم رو از فری جان هملکتان بگیریم که نشد ! یعنی نداشت طفلی ! این شد که در حال حاضر زندگی برای ما زیبا نیست و در این مورد خاص خیلی هم تخمی ست !!!

راشومون:

مرده شور خودتان و فیلم پیدا کردنتان را ببرند. به ((یو کو شی)) اگر سپرده بودیم تا حالا سر ((ناکاهارا))را آورده بود انداخته بود جلوی دروازه ی کیوتو! یک سی دی نمی توانید تهیه کنید ؟ این لقب کرگدن را لا اقل بردارید از روی خودتان تا نداده ایم منهدمتان کنند... سوسک بیشتر به وجنات شما می آید.

منتظر خشم راشومون باشید!

کرگدن سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:53

منیش ترکم و خدا! باوه یشم ترکه ،داییشم ترکه ، مدرکیش ندیریم هر وخت هستت نماریمه خدمت خوئت! برا و ژن برات فراقتن؟!!

احسان جوانمد:

اگرم تا حالا کسی نفهمیده بود اهل کجایی همه فهمیدن . تقلید کار احمدی نژاده نه کرگدن!

رعنا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:58

خوب به سلامتی موتور اینجا داره گرم میشه البته اگه این کرگدن پارازیت نندازه وسطش. منتظر انتخاب فیلم بعدی هستم. بهم سر بزن بیزحمت.

راشومون:

۱- گفتید به سلامتی؟ .... نوش! جای ما را هم خالی نکنید که اهلش نیستیم به ابالفضل!

۲- موتور اینجا گرم بود خواهر . الان دارد داغ می کند یواش یواش . تا چند روز دیگر هم کنار خیابان می گذاردمان با این اوصاف...

۳- به زودی

۴- مزاحم می شویم.

کرگدن سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:12

ok !
از این به بعد پارازیت را کنارش می اندازیم نه وسطش !!

راشومون:

غلط می خوری!

اشرف گیلانی سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 13:36 http://babanandad.blogfa.com

کاری نداشتم. فقط می خواستم بگم اومدم گرچه:
life is zahremar
life is kooft
... life is

راشومون:

۱- دفعه ی بعد اگر کاری نداشتید نیایید! هر وقت کار دارید بیایید و سر حال و قبراق. نه اینطوری وارفته و به فنا ... لا اله الا الله!

۲- اینجا ما به روحیه نیازمندیم . خودمان داریم می میریم از دق ناله های خودمان . جان مادرتان قبول کنید که لایف ایز بیوتیفول! از الکی حداقل!

۳- آن نقطه چین ها را هم ما با عسل و شکر و از این جور چیزهای لوس پر می کنیم که مراجعین درگاه راشومون منظرمان آزرده خاطر از این دروازه خارج نشوند.

من و من سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 18:21

از اینکه ما رو نزدی ممنون! لکستانی یعنی چی؟ کاش تو بلاگفا وبلاگتو می ساختی کامنت گذاشتن تو بلاگ اسکای سخته مشخصاتتو هر دفعه باید بذاری و بعدشم هر بار یه کامنت بیشتر نمیشه گذاشت

احسان جوانمرد:
لکستانی یعنی اهل لکستان! لهستان نه البته ! لکستان! جایی بین لرستان و ایلام و کرمانشاه و همدان که بخشهایی از هر کدام را تشکیل می دهد اما استانی مجزا نیست. زبان ما لکی است و البته خیلی برای بقیه جاهای ایران شناخته شده نیست!

راشومون:
۱- اتفاقا در بلاگفا هم همین آدرسwww.rashomon.blogfa.com را از قبل رزرو کرده ایم و در وقت مقتضی به آنجا نقل مکان خواهیم کرد.

۲- ما که لکستانی نیستیم . ما نام دروازه ای در کیوتوی ژاپن را بر خویش نهاده ایم.آن هم در چند قرن پیش!

فرهاد سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 18:55 http://safarian.blogfa.com

سلام احسان جان. از دعوتت ممنونم.والله به خدا فرصت.... ولی اگر تونستم حتمن شرکت می کنم تو بحثا .... فدای تو

احسان جوانمرد:


هزار وعده ی خوبان یکی وفا نکند!

امیر سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 22:38 http://360.yahoo.com/empire945

سلام عرض شد جوانمردجان..........
خوبی برار؟؟؟
چه خبرها؟
کلا زندگی زیباست مگر اینکه خلافش ثابت بشه........
اینقدر زیباست که وقتی میخوان اعدامت کنند میشه دلقک بازی در اورد...............
شاد باشی..........

۱- علیک سلام

۲- شکر برار!

۳- خبری نیست...

۴- بر منکرش صلوات محمدی!

۵- سرت نیومده تا ببینیم تو چیکار می کنی جیگر!

۶- شاد؟ من؟ شوخی می کنی؟ دوربین مخفیه؟ من یه پیام دارم برای مردم ایران! بگم؟ نگم؟ نگم قزوینی هستی؟ چرا؟ طاعون که نیست... خوب می شی...

داریوش چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:27 http://vaghtesib.persianblog.ir

من اینجام حضرت آقا
حالا اینجا کجاست بماند
چشم ما رو دور دیدی آپ کردی؟

مرادیان چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1387 ساعت 17:00

سلام
با کمی تاخیر من هم آمدم که چیزی بگویم و بروم

اول اینکه من هم فکر می کنم بهتر است وقت بیشتر به هر فیلم اختصاص داده بشه

دوم اینکه پنجشنبه قراره سینما یک یه فیم محصول ۲۰۰۷ بده گفتم خبر بدم شاید فیلم خوبی باشه البته شایدم نه اسمش هست «مناظره »

حالا فیلم ؛ البته من اصلا تخصصی در این زمینه ندارم اما سعی می کنم فیلمای خوب رو از دست ندم و این ها هم فقط نظر شخصیه به نظر من شاید این فیلم یکی از بهترین فیلمهاییه که در زمینه ی جنگ جهانی ساخته شده و یک دید همه جانبه و وسیع که به زندگی داره باعث می شه که بیننده در تمام لحظات اون رو از نزدیک لمس کنه و با شخصیت ها بویژه خود بنینی همراه بشه .
اینکه تمام بازیگر ها بسیار مناسب و دقیق انتخاب شده بودن در همه ی قسمت های فیلم قابل مشاهده بود مخصوصا بازی پسر بچه که فوق العاده بود و اصلا نمی شد تصور کرد که شخصیتی غیر از یان داشته باشه
جذاب ترین بخش فیلم برلای من قسمتی بود که بنینی به عنوان مترجم رفت و حرف هایی رو ترجمه کرد که حتی یک کلمه از اون رو هم نفهمیده بود فقط به خاطر اینکه زیبا بودن زندگی رو به پسرش ثابت کنه و نذاره که دچار وحشت بشه وقتی این رفتار رو با رفتار خود ما در زندگی واقعی مقایسه کردم از اینهمه بزرگی روح این شخصیت و وسعت عشقی که در قلبش بود در حیرت ماندم...
واقعیت هلوکاست طوری در جریان این فیلم نمایش داده شده که به هیچ وجه قابل انکار نیست وقتی که آدم میبینه همنوعانش در حال ساختن کوره هایی برای سوزاندن خودشان هستند دچار وحشت می شه چه برسه به خود اونها حالا تصور کنید که بنینی وقتی پسرش وارد کوره می شه چطور می تونه بر خودش مسلط باشه و باز هم به اون امید بده
قدرت درون انسان به بهترین نحو نمایش داده شده و معنای حقیقی خواستن توانستن است در جریان عملکرد های بنینی به وضوح قابل مشاهده است
و در کل می تونم بگم بی نظیر و بی نقص بود

بی تا جمعه 27 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:45

قدمتون سر چشم ! شما هروخت دوس داشتی تشریف بیار
خوشحال شدیم!

احسان و راشومون شنبه 28 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 http://www.rashomon.blogfa.com



احسان و راشومون:


می بینیمتان از این پس در بلاگفا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد