راشومون........................................ RASHOMON

هزار و سیصد و هشتاد و ... هفتمین هنر دنیا از نگاه یک بچه جامعه شناس و بقیه ی بچه ها

راشومون........................................ RASHOMON

هزار و سیصد و هشتاد و ... هفتمین هنر دنیا از نگاه یک بچه جامعه شناس و بقیه ی بچه ها

وبلاگ جدید من

همیشه می خواستم توی اون یکی وبلاگم درباره ی سینما بنویسم. درباره ی فیلم هایی که دیدم و شاید شمام دیده باشین. همیشه یا تنبلی کردم یا یادم رفته که بنویسم.تصمیم گرفتم یه وبلاگ جدید باز کنم تا یادم نره که ... 

بعد از این تصمیم دنبال یه اسم خوب گشتم . خیلی از فیلما از جلوی چشمم گذشتن و رفتن اما اتفاقا اسم این وبلاگ  اسم فیلمی شد که هنوز ندیدمش ولی داستانشو خوندم:                       

                         راشومون  

 

 

 

یه ذره از داستانش رو اینجا آوردم. حال و هوای داستان خیلی شبیه روزگار خودمونه...از نظر من البته! 

 

«شب سردى بود، مرد خدمتکار در زیر راشومون (بزرگترین دروازه قدیمى شهر کیوتو) به انتظار بند آمدن باران ایستاده بود. کس دیگرى در زیر این دروازه بزرگ نبود. روى ستون هاى ضخیم و صیقل خورده ارغوانى آن که در بعضى جاها پریده و جویده شده بود سوسک هایى دیده مى شدند. از آنجایى که راشومون در خیابان سوجاکو بود احتمال داشت که چند نفر دیگر با کلاه اشرافى یا سربند طبقه عادى به انتظار وقفه اى در باران در آنجا ایستاده باشند ولى کسى آنجا نبود.
در چند سال گذشته شهر کیوتو گرفتار مصایب بسیارى از قبیل زلزله، گردباد و آتش سوزى شده بود و در نتیجه دستخوش خرابى گشته بود.
وقایع نگاران قدیم مى نویسند که اشیاى شکسته، تصاویر بودا، قاب هاى مطلا که برگ هاى نقره اى آن دیگر از بین رفته بود همه را در کنار راه ریخته و به عنوان هیزم مى فروختند. وقتى اوضاع کیوتو بدین قرار بود دیگر چه جاى بحث بر سر تعمیر راشومون بود. روباهان و سایر حیوانات وحشى از این خرابى استفاده کرده بودند و در شکاف هاى این دروازه بزرگ براى خود خانه ساخته بودند. تباهکاران و راهزنان منزل و مأوایى در آنجا تهیه دیده بودند.
دیگر عادت شده بود که اجساد بى صاحب را نزدیک این دروازه بیاورند و روى زمین بیندازند. پس از غروب آفتاب این مکان آنقدر وحشتناک مى شد که کسى یاراى گذشتن از نزدیک آن را نداشت. معلوم نبود که دسته هاى کلاغ از کجا مى آید.»   

راشومون اسم یکی از فیلمای کوروساواست.   

 

  کوروساوا این فیلم رو با ترکیب دو داستان کوتاه از «آکوتاگاوا» یعنى «راشومون» و «در بیشه» ساخته. داستان هاى کوتاه این نویسنده به دلیل برخوردارى از فضاسازى هاى دقیق و فشردگى بیش از حد زمان در خود - رسوندن زمان داستانى به استاندارد زمان مورد استفاده در رمان- توانایى شگفت انگیزى براى اقتباس هاى سینمایى دارن. در واقع داستان هاى کوتاه «آکوتاگاوا» رمان هاى مینى مالیستى اوایل قرن بیستمن که تا قبل از رجوع کوروساوا به این داستانا، ناشناخته بودن. 

 

امیدوارم این وبلاگ بتونه به محلی برای رد و بدل کردن نظراتمون تبدیل بشه . بدون جار و جنجال و حاشیه و با صبر و حوصله ی زیاد البته! 

 

فیلم ها بخش مهمی از زندگی ما آدما رو خواسته یا ناخواسته اشغال کردن. برای این اشغالگرها باید وقت بیشتری بذاریم تا هم بهتر اونا رو و هم کامل تر خودمونو بشناسیم. 

 

پیشنهاد بدین 

 

                         فیلم اولی که می تونیم درباره ش  حرف بزنیم  

 

                                             چی باشه؟ 

 

                                                                                               منتظرم